اوایل همه چی خوب بود. کار میکردم اونا هم به به چه چه می گفتن. منم فک میکردم عروس خوبی هستم لابد. الان یه جوری شده که اگه دور هم جمع بشیم و من مثلا یه گوشه نشسته باشم براشون عجیبه و خیلی راحت خواهر شوهر و مادر شوهرم صدا می کنن بیا اینو ببر اونو بیار اینو بشور اون کارو بکن و...در صورتی که جاری و خواهر شوهرها و بقیه همه نشستن و خانومی میکنن. چه جوری خودمو نجات بدم از این وضع...زبون جواب نه دادن ندارم اما دیگه تحملش سخت شده برام...خیلی ناراحتم
پا نشو
نکن
لبخند بزن هرچی گفتن
جوری وانمود کن انگار نشنیدی
خیلی سخته که بگن برو یه سینی چای بیار من لبخند بزنم و نرم. آخه چی بگم. بعد ده سال که اینجوری عادت کردن و عادت کردم...
بهونه .پیچوندن
شوهرم میگه یه مدت پات رو ببند بگو شکسته
یه مدت خودتو بزن به پا درد
قبلا انقد قضیه پیچیده نبود. الان هر چی میگذره اوضاع بدتر میشه. دیگه من براشون حکم کلفت جمع رو پیدا کردم😔
اول پیش یه مشاور خوب متخصص برو مشاورخاتواده ومهارت نه گفتن و...رو بیشترکن درخودت
نمیتونی یه دقعه عوض بشی کم کم انجام بده تابازخوردهاکمتربشه وکمتراذیت بشی
واینکه گذشته هاگذشته همین که قصد تغیر داری مهمه
وحواست باشه افراط کردی دچارتفریط نشی وازون وربوم نیفتی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
55 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
