حالا من نمیخوام به فکرش برم از در و دیوار برام میباره خواهر شوهرم که هم سنمه بارداره و مرداد زایمانشه دیروزم فهمیدم زن برادرم که یک دختر یکسال و نیمه داره باز باردار شده..........خیلی خوشحال شدم ولی دلم برای پسرم که تنهاست سوخت ..اینقدر گریه کردم که چشمام باز نمیشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
سلام بچه ها، خوبین؟ زهره جون مبارکه دخمل گلت، کی زایمان میکنی؟ سها جون قدم کوچولوت مبارک باشه عزیزم، دختر بود یا پسر؟ فراموش کردم! سوگند جون آخه چه کاریه گریه کردن؟ شما که یم دسته گل داری، غصه خوردن نداره دیگه... بهش فکر نکن دیگه ان شاالله که خیلی زود میای و خبر بارداریت رو میدی. از پانتهآ چه خبر؟ چند ماهه شده؟ فهیمه جون کجایی عزیزم؟ خیلی وقته سر نزدی...