2733
2734
عنوان

جشن سیسمونی بیخود🙁

1364 بازدید | 28 پست

من از حدود پنج ماه بارداری که شروع کردم‌خرید سیسمونی همش مامانم‌ میگفت خاله هات دوست دارن سیسمونی رو ببینن منم‌ هر دفعه میگفتم نه چون نه میخوام کسی رو به زحمت بندازم نه خودم حوصله این جشنای از مد رفته رو دارم و حالا تو این گرونی و شرایط بد اقتصادی نمیخوام باعث دردسر کسی بشم…

گذشت و ما کم کم که سیسمونی رو تکمیل میکردیم مامانم مدام میگفت خاله ها پیگیری میکنن کی بیان دیدن سیسمونی …منم بهشون گفتم نه خودش دوست نداره و زیر بار نمیره…، 

خلاصه من حس کردم خود مامانم دوست داره که خواهراش بیان ببینن چون اونا همشون این مراسم برای دختراشون گرفته بودن تا اینکه اوکی دادم گفتم اگر خیلی دوست دارن و اصرار دارن خب بگو‌ بیان…


مامانمم از قبل اینکه من اوکی بدم گفته بود بخوان بیان من همه وسایل پذیرایی میگیرم آماده میکنم تو کاریت نباشه… خلاصه منم خوشحال که ایول چه به فکر منن😂 واس خودم خوشحال بودم

من که اوکی دادم از حدود یک ماه قبل چندین بار مامانم با من هماهنگ‌کرد که چی بگیرم برای پذیرایی و چی نگیرم‌خلاصه باهم  برنامه ریزی میکردیم…

منم‌ فکر میکردم‌چون‌ این‌جشن به اصرار خودش گرفته حالا خودشم میخواد خرجشو بده دیگه ( واقعا هم‌اینطوری به نظر میرسید) 

تا اینکه یه هفته مونده به جشن شوهرم گفت هر خرجی مامانت کرده بگو‌ من پولشو حساب کنم

منم با غرور گفتم نه بابا خودشون میخوان بگیرن

شوهرم گفت نه زشته بگو‌ حساب کنم اونا مهمون خونه من هستن منم گفتم حالا بزار برگزار بشه میگم‌ حساب کتاب کنن…


تا اینکه شب قبل مراسم من رو حساب حرف شوهرم به مامانم گفتم که (داماد) گفته هر خرجی شده بگین ما حساب کنیم

مامانمم نه گذاشت نه برداشت بدون هیچ تعارفی گفت باشه بهت میگم چقدر خرج شده…. یعنی من گوشام سووت کشید تا چند ثانیه نمیشنیدم‌ چی میگه حالم خیلی بد شد خیلی ناراحت شدم… یه بهونه اوردم زود گوشی قطع کردم…

اصلا انتظار شنیدن این حرف نداشتم

فرداش هم قبل مراسم همش با داداشم صحبت میکردن که فلان چیز انقد شده اونو انقد خریدم‌چقد همه چی گرون شده و فلان… منم دیدم‌انگار دارن غیر مستقیم حالی من میکنن که چقدر خرج‌ شده رفتم‌ قلم کاغذ اوردم گفتم بنویسین چقدر برای این مراسم‌ خرج شده که چیزی از قلم نیفته تا حساب کنیم باهم… 

و دوباره بدون‌هیچ‌ تعارفی دفتر گرفتن و نوشتن و قرار شد من براشون واریز کنم…

ادامه تاپیک…



من خیلی ناراحت شدم نمیدونم‌ حق باهامه یا نه 

شاید بعضی ها بگن مهمون خونه تو‌ بوده خودتم باید خرجشو بدی 

اره درسته ولی در صورتی که من خودم بخوام مهمونی بگیرم نه اینکه به زور مجبور بشم

تو‌ این شرایط بد اقتصادی ما همش داریم به پول بیمارستان و زایمان و خرجای بعدی بچه فکر میکنیم و همین خرجای کوچیک هم برای ما سنگین شده… شاید الان این پول برای مامانم‌ اینا چیزی نباشه ولی برای ما که یه مقدار از سبسمونی هم خودمون خریدیم و کلی خرج دکتر هر ماه باید بدیم و … زباد باشه

البته خدا روزی رسونه ولی خیلی ناراحتم از این حرکت خانوادم… جلو شوهرم که ضایع شدم‌ اعصابمم خورد شد سر یه چیز بیخود

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

راحت میتونستی کرونا رو بهونه کنی بگی نمیتونم جون خودمو شوهرمو تودلیمو ب خطر بندازم

زنده‌ام؛ هرچه زدی تیغ به شریان نرسید!یڪ‌جابہ‌کنارِتو،اَرزد‌بہ‌جَهان‌با‌غِیر...🔥-هوشنگ ابتهاج❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹 به نظر همدیگه احترام بزاریم قرار نیست چون هم نظر نیستیم دشمن هم باشیم که🤌🏼🚶🏻‍♀️ میشه منو مهمون یه صلوات کنید؟😍💋من همون راحیل ۳۱۳۰ هستم که با کراشمم. نی نی سایت و مورد عنایت قرار دادممم دعا کنید بهم هم برسیمم 😌انسانی خوندم ولی عاشق پزشکیم کنکور ۴۰۲ شرکت میکنم انشاءلله که منم قسمت بشه روپوش سفید و تنم کنم🫂🥼🩺

حق داری ولی خودت هرس نده واسه بچع ضرر داره

من باز ترکیدم 🤕دیگه بدترکم عمرن بتونم عضو بشم 😩ی پسر دارم تا نداره👑 برای همه حاجتام ی صلوات بفرسیدن عزیزان🙏 خدای پسرمو به خودت سپردم راه راستو بهش نشون بده همیشه💝💖

خب ب شوهرت میگفتی کلی اصرار کردم و نمیگفتن چقد شده و گفتن خودمون پولشو میدیدم و این حرفا و اینک بزور راضیشون کردم 

حداقل غرورت حفظ میشد

تاپیک قانون جذب شکرگذاری  کتابخوانی  تگم کنید                                     من خدایی دارم که به هنگام غمم میگرید      وبه هنگام خوشی های دلم میخندد😍                                I love god ❤❤❤  I love me
2738
شما همون روز که دیدید مادرتون قراره هزینه هارو گردن نگیره فرداش میگفتید در حد یه آبمیوه و شیرینی رو ...

اخه همه چیز خریده بودن حتی وسایل الویه پخته شده بود..، 

دیگه بماند که اوردن‌ اینجا من با این شکم‌مجبور شدم خودم درستش‌کنم…

کلا من‌ اکثر اوقات چیزی نمیگم‌ میریزم‌تو‌ خودم

میگم‌ ادم‌به پدر و مادر چی بگه بی احترامی میشه

اره حس کردم اون چند روز بچم زیاد خوشحال نبود خوب تکون نمیخورد😞

بیخیال دیگه شده خدا هم روزی رسونه به قول خودت فکر کردن ناراحت شدن فقط خودت ازیت میشی کاریه که شده

من باز ترکیدم 🤕دیگه بدترکم عمرن بتونم عضو بشم 😩ی پسر دارم تا نداره👑 برای همه حاجتام ی صلوات بفرسیدن عزیزان🙏 خدای پسرمو به خودت سپردم راه راستو بهش نشون بده همیشه💝💖
خب ب شوهرت میگفتی کلی اصرار کردم و نمیگفتن چقد شده و گفتن خودمون پولشو میدیدم و این حرفا و اینک بزور ...

اون که بچه نیست میفهمه خیلی تیزه چند سال دیده دیگه میدونه چه خبره

بعدش خودم‌ چی اول میخواستم این کارو کنم ولی باز پشیمون شدم گفتم که چی انقد منو حرص دادن حالا بالا هم ببرمشون 

اما ب نظر من تو حق داری 

نمیدونم‌بعضی وقتا فکر میکنم شاید حق با من نباشه

ولی نه من‌این جشنو میخواستم نه کلا رفت امد خاصی با فامیل داریم… نمیدونم‌ همیشه این چیزارو‌میزم تو خودم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز