اخم کرده بود و خنده بر لب بی هیچ حرفی سخن میگفت عاقل اما نادان ترین در میان جمع بود و گویا نبود نفهمید دخترک با نگاهی گرم به سردی به او زل زده دستان لطیف او، (در میان دستان دیگری که دستان او نبود!) زبر و سخت بود و قلب مرد را به نرمی خراشید
میشه بخندی؟! کاش از سمت خدا معجزه نازل بشود تا دلم باز دلم باز دلم دل بشود:)🌻 دَر دورتَرین فواصِل هَستی، نَزدیکتریٓن مخاطبِ من باش♡