خخخخ طولانی بود ی تابلویی نقاشیی زن بود ک دوتا چشمش بسته بود و ازش خون میومد یه چشم رو پیشونیش داشت ک باز بود میگفت دخترم تو اوج گریه چشمش ب این ک میفته خیلی ذوق میکنه و هی میخنده...ب گفته نی نی سایتیا از رو دیوار برداشت رفت گذاشت تو حموم ک شوهرش ک اومد نابودش کنن ک گفت دخترش ذل زده ب جای خالی تابلو و چشم بر نمیداره😰😰😰😰🥴🥴🥴