خانه دلتنگ غروبی خفه بود
مثل امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پر شد
من به خود گفتم
یک روز گذشت
مادرم آه کشید 🥺
زود بر خواهد گشت
آری آن روز چو میرفت کسی
داشتم آمدنش را باور 😭😭
من نمیدانستم معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر😭
آه ای واژه شوم
خو نکرده است دلم با تو هنوز
من پس از این ماه
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم
آه ....
کاش هیچ وقت از پیشمون نمیرفت خیلی زود تنهامون
گذاشت داداش من چیکار کنم بدون تو 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭🖤🖤🖤کاش
میدونستم که آخرین شبه کنار همیم😭😭