ببین من اینو تو خیابون دیدمش تعقیبش کردم خونه و محل کارشو پیدا کردم
البته اون موقع که بهار بود فهمید تعقیبش میکنم
یه بار هم زیاده روی کردم با اتوبوس رفتم تا دم خونشون دنبالش که فهمید و از اونور خیابون صدام کرد بیا
من نرفتم، فک کنم ناراحت شد
الان باز از جلو چشمش محو شدم چن وقته
اون تو دفتر بیمه منشیه
من سه سال ازش کوچیکترم
الان شغل درست درمونی ندارم
تا برم خودمو آماده کنم و تیپ و قیافمو مردونه تر کنم که بهش بخوره، ممکنه بشه بعد از عید
ولی تا اون موقع میترسم کسی بره سمتش
نه الان توان جلو رفتن دارم نه اینکه معلوم نیست تا اون موقع مجرد میمونه یا نه
حتی نمیدونم با کسی رابطه داره الان یا نه
قصد دارم برم بیمه ثبت نام کنم یه مدت منو ببینه به عنوان مشتری ولی باز خودم مستقیم بهش بگم ممکنه بگه نه
چمیدونم اصن گیج شدم نمیدونم چه کار کنم
تازه ممکنه از قبل منو بشناسه چون تا دم خونشون رفتم و ناراحت شد، اگه تو ذهنش مونده باشه خیلی بد میشه
بخدا الان چن وقته صب تا شب فکرم درگیره، حتی شبا خوابشو میبینم
اصن دیگه نمیدونم چه کاری درسته چه کاری غلط
یکی بهم راه رو نشون بده تو رو خدا