من با شوهرم به اختلاف خوردم داییش یه زمانی تضمین کرده بود و اورده بودش واسه خواستگاری من قهر کردم امد خونه بابام و به داییش گفتم اذیتم می کنه فکر نمی کردم داییش بره بزنه تو گوشش حالا شوهرم گفته دیگه این دختر رو نمی خوام اما من هنوز دوسش دارم اخلاقشو دوست نداشتم
مگه چندبار فرصت زندگی کردن داری؟؟؟چرا میخا خودتو تحمیل کنی
دوباره با همون دایی صحبت کن بگو با این کارت بدترش کردی
ولش کن ترو خدا
برو زندگیت رو بساز
این مرد واست مرد بشو نیست.....احساس میکنم دهن بینم هست و مادر و خانوادش زیر پاش نشستن....ببین منم معلمم و بعد شش ماه طلاق گرفتم البته مجبور شدم...شوه سابق من کلکسیون بدی بود و دقیقا این اخلاقای شوهر تورو هم داشت ک حقوق من و می‌گرفت و.... الان خیلی راحت شدم و دیگه عذاب نمیکشم واسه خودم زندگی جدید شروع کردم...همه چی هم دارم به لطف خدا به دست میارم...جوونیت و حرام نکن.
انقد پیگیرش نباش ولش کن یه ایام واین ک شاغلی نگران چی هستی
زیر پاش نشستن
خانواده شوهرت غیر جاریت باهات چه طورن
زیاد نرو سمتش درست میشه الان اعصبانی اینطوری گفته الان که قهر کردی جدی تا آخرش برو بده الان درستش کنی
چون اگه الان درستش نکنی تا آخر عمر باید بسوزی بسازی لال باشی
کار خوبی کردی گفتی بزار حساب کار دستت بیاد.تون لگو منم اونو نمیخام دهن بینه هزار نفر برا زندگیم تصمیم میگیرن.بگو لزبس کوچیکم کرده جاریمم تو زندگیم دخالت کرده.جریان جاریتو بزرگ کن پیش همه بگو تا شر بشه براش
خوب کرده تازه باید حساب جاریتم میرسید
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
