2777
2789
عنوان

بچه ها زندگی من

164 بازدید | 1 پست

سلام دوستان میخوام سریع وازاول بگم براتون .من ۴۵سالمه.بچگی تو یه خونه دوطبقه بودیم اول ما وبالا مادرپدرم.از۳سالگیم همش باهام درمورد طلاق جدایی وندیدن بچه هاش مرگ وتصادف پسر کوچکش وازبدیهای پدربزرگم و....میگفت ومن بااین ترسا بزرگ شدم.مامان بابام عالی بودن ویه برادر دارم تکیه گاهم وهمه زندگیم مادرم بود.واقعا یه فرشته تکرارنشدنی.وسواس فکری شدید گرفتم خودبیمارانگاری گرفتم و.... تا۲۴سالگی ازترس اینکه تنها نمونم ازدواج کردم.بعد درد بچه دارنشدن وآزارهای شوهرم تا بعد ۱۰سال مادرشدم البته یه جور دیگه که مهم نیست.من وشوهرم عاشق پسرمون ایمان بودیم هستیم وتاابد خواهیم بود.ولی درنهایت ماجداشدیم درست وقتی که مادرم عزیزترینمو از دست دادم. حالا تنهای تنها باپدر۷۶سالم زندگی میکنم.پسرم ۴روز توهفته پیش منه ۳روز پیش باباش.ازلحاظ مالی ماهی ۷تومن حقوق دارم وبابامم ۴۵۰۰.خونه هم سه دنگ سه دنگ به نام منو برادرمه.بچه ها ازفوت مامانم وسواس فکری وحشتناک دارم مثلا فکرمیکنم ایمان بیاد نکنه ازیه چیزی ناراحت بشه نخواد منوببینه؟ اونوقت چیکار کنم؟حالا میدونم چیزمزخرفه توفکرم ولی درگیرم وباعث میگرنم میشه.کلی دکتردارو کردم فایده نداشت.دهنم تاحلقم خشکه همیشه.یه مدته برادر دوستم ازم خواستگاری کرده ولی نمیخوام ازدواج کنم.باباموتنها نمیزارم.اونم یه پسرازازدواج ناموفقش داره.حالا دوستیم ولی ازدواج نه.میگه خیلی عاشق منه وحتی اگه ۲۰سالم بشه صبرمیکنه تا یه روز باهم زیر یه سقف زندگی کنیم.شماجای من باشید چیکارمیکنید؟بدبینم به همه وبدترین افکارمیاد توذهنم.خیلی خستم از این زندگیم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز