یارو با خانومش تو خونه تنها بودن و رفته بود حموم
این وسط پدر و مادر خانومش اومدن خونشون و مرده نمیدونست
یهو از حموم پرید بیرون و حوله رو باز کرد گفت اژدها وارد میشود .ک دید بله پدر و مادر خانومش نشستن
خلاصه خجالت کشید و رفت
چن ماهی گذشت و خانواده خانومش دعوتشون کردن خونشون و داماده گفت من نمیام اخه ابروریزی شد
زنش گفت نه بابا اونا یادشون رفته دیگه
خلاصه پاشدن رفتن خونه نشون و وقت رفتن تو خونه پدر خانومش زد رو شونش و گفت خب چخبر بروسلی🤣