2777
2789
عنوان

زنداییم مادر بزرگمو انداخته بازداشتگاه 🤯🤯😱🤯

| مشاهده متن کامل بحث + 8909 بازدید | 200 پست

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

حالا ماهایی که انتظار عروسی داشتیم بهمون خبر اختلاف می‌رسید که باهم دعوا دارن نمیسازن و فلان ، فهمیدیم که زنداییم با زور میگه که باید کل کارخونه یا (کارگاه) رو به اسم داداشم بزنی که باهات ازدواج کنم ، ما تو شوک بودیم ، حالا باز می‌گفت به اسم خودم بزنی یه چیزی ، داداش خیلی عجیب بود ، داییمم ک عاشق ، کارگاه رو قبول نکرد ولی. رفت براش یه ۲۰۶ خرید با یه تیکه طلا که آشتی کنه ، اونم قبول کرد ، با وساطت خانواده ها قرار شد که هرچی زود تر ازدواج کنن و برن سر خونه زندگیشون

2803
2804

داییم قبول کرد جهاز  رو بخره ( کل چوب و فرش و یخچال و ماشین لباسشویی و ظرفشویی   و چند تیکه کوچیک ) و برای هدیه ی ازدواج هم یه سرویس طلا که همه رو قبول کرد و رفتن سر خونه زندگیشون باز بدون مراسم و هیچی ، یه شام خیلیییی مختصر و خانوادگی که اونم به اصرار داییم قبول کردن که اقلا مادر و خواهرام باشن ، اون شب تنها شبی بود که ما رفتیم خونه داییم و بعدش تا یه سال هیشکدوم حتی یبار هم نرفتیم و البته خب بهش حق هم میدادن ، چون شاغل بود و به خاطر کارش با داییم شب می‌رسیدن خونه و واقعا وقت هم نداشتن

2805
2801
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز