من سه تا جاری دارم با یه خاهر شوهر... شوهرم بجه اخره خرج باباشو میده باباشم خعلی ب ما محبت داره یعنی بچه هامو منو شوهرمو خعللللللی دوست داره خعلیااا... بعد سره این جاریا و خاهر شوهرم حسودی میکنن هر وخ میریم انگار دشمنشونیم باباشم خعلی ب ما کمک کرده مارو ب جایی رسونده الان شوهرم و.خودم موفقیم و خعلی جلو تر از اوناییم... جدیدا شوهرم ملک گرفته ک داداشاش فهمیدن شر انداحتن میگن بابا پول داده اینا هی میخرن در صورتی ک هیچی نداده و ما داریم خرجی میدیم ب باباش خلاصه دعوا راه انداختن و خعلیییی حسادت میکنن ب بچه هام ب هر جی ک میخریم و اصلا انرژی منفیشون تو زندگیم هست بد نگاهمون میکنن هر چی برای خونم میخرم نمیگن مبارگه و ناراحت میشن تا الان هر چی خریدیم دعوا راه انداختن... نصمیم گرفتم دیگع رفتو امد نکنم چون سره این دعوا انداختناشون ارامشو از من گرفتن.... حالا میخام کلن دورشون خط بکشم ب نظرتون درسته؟دخترای من خعلیییی با ادب و ارومن بر عکس بچه های اونا نمیگم بی ادبن ولی شلوغن ولی اشکال نداره بچن برام مهم نیس ولی پدر شوهرم بچه های منو تعریف میکنه اونا باهاشون دعوا میکنن کلن با این ک من خوش قلبم باهاشون اونا مارو دشمن خودشون فرض میکنن البته ماهی یه بار میدیدمشون حالا میخام اونم نمیبینم میترسم ب زندکیم و خودم و بچه هام ضربه بزنن
‹ من یک کاشفم! کاشف دلَِخَِوَِشَِےَِ هَِاَِےَِ کَِوَِچَِکَِ ! ›
اصلا حالمو با دعوا هاشون خراب میکنن الان یه هفتس ارامش ندارم تو.دعواشونم دخالت نکردم ولی حالم بده خب ب اونا چه چرا چش دیدن پیشرفتمونو ندارن ما داریم تلاش میکنیم پیشرفت کنیم همه این کارو.میکنن اینا چرا چششون نمیگیره
‹ من یک کاشفم! کاشف دلَِخَِوَِشَِےَِ هَِاَِےَِ کَِوَِچَِکَِ ! ›
اصلا حالمو با دعوا هاشون خراب میکنن الان یه هفتس ارامش ندارم تو.دعواشونم دخالت نکردم ولی حالم بده خب ...
مثل جاری منه.در سال مهمونی و تولد و ....میگیره تو خونش،ریخت و پاشی میکنی که نگو ونپرس،مستاجره،و مسافرت هم میره آن چنانی،لباس تن خودش و بچه هاش آن چنانی...بعد موقع پایان قرارداد خونش که میرسه از همه انتظار داره بهش کمک مالی برسونن،از همه دلخور میشه.بعد من و همسرم شاغلیم انصافا خسیس نیستیم،گاهی بخاطر کمبود وقت و خستگی از این کارا نمیکنیم گاهی هم واقعا احساس میکنم اسرافه مثل اون خرج کنم.ما حداقل 8یا9سال بعد اونا ازدواج کردیم خونه و ماشین و زمین داریم.بعد همیشه حسودی منو میکنه.خب یکی بهش نیست بگه بخدا گنج قارون هم مال آدم باشه اونطوری خرج کنی خب ب جایی نمیرسی.حتی بهش گفتم یکم پس انداز کن تا کی میخوای مستاجر باشی یا فردای روز دخترت عروس میشه جهیزیه میخواد در جوابم گفت من حتی یه قرون پس انداز هم نمیکنم،میخوام خوش باشم.حنی شوهرش کرونا گرفته بود با حالت طلبکارانه به شوهرم گفته بود بیا داداشت رو ببر دکتر شوهرم عصبانی شد هر کار کردم نرفت دنبال داداشش،گفت زنش کور بشه شوهرش رو ببره،تا باشه با من اینطوری صحبت نکنه.کلا طلبکاره