دوست بودین باهم ؟؟؟
اسی عزیزم ببخش تایم امتحاناتمه مغزم پاک تعطیل شده سعی کن باباتو با دلایل منطقی متقاعد کنی احساسی تصمیم نگیر به بابات نشون بده از روی پختگی و عقل داری تصمیم میگیری
سه سال باهم بودیم...پدرم گفت اینا ادمای درستی نیستن تو جبهه باهم بودن با بابای اون بعد هم محل هم بودیم بابام پاشو کرد تویه کفش حتی وقتی اومدن خواستگاری بابام فقط سلام کردو سریع از خونه رفت مامانم تنها بود زنگ زد به خالم اومد...مامان عوضیش دید من میخوام گفت مهریه پنج تا سکه فقط کالاهم وسیله هامو میخام عوض کنم قدیمیارو میدم به اینا
الان نزدیک سیزده سال گذشته اما مادرشو حلال نمیکنم جوابش با خدا و پیغمبر...چون وقتی عروس گرفت به دوست صمیمیم گفت ببین چه عروسم قشنگه اون دوستت چی بود با اون دماغ گندش🥺🥺حالا با اون بیچاره هم نساختن بچه ی یه روزشو ازش گرفتن پرتش کردن بیرون خدا ازش نگذره هیچ وقت مادرشو نمیبخشم
اگه به منم اینجوری بگن والا بهشون جواب بله نمیدم
دلیل های پدر من غیر منطقی هس مثلا میگه بزرگتر بشی خواستگار بهتر و پولدارتر میاد 😑🤦♀️و یا اینکه مخالفت شدید درمورد یه چیزی داره گه از نطر مشاور ایراد نبود و همچنین از نطر من نبود
چ کنم؟
من میگم چشم بسته حرف پدرتو قبول کن بزرگترین و بهترین و باارزش ترین حامی تو پدرته و بدون اگه چیزی میگه صد درصد به نفعت میگه چون هیچ وقت بدت رو نمیخواد و به قول قدیمیا او چارتا پیرهن از تو بیشتر پاره کرده میدونه داره چکار میکنه به حرفش گوش کن احساسی تصمیم نگیر
