چند وقت پیش خونه مادرشوهرم بودیم، بعد میخواستم برم جایی کار داشتم ، پدرشوهرم وقت دکتر داشت گفت تا جایی منو برسون.بردمش در مطب ،هر چی گفت مسیرتو دور نکن ،بازم بردمش.واسه برگشتم با اینکه ترافیک شدید بود اون قسمت و منم سرم به شدت درد میکرد بازم رفتم دنبالش.
بعد رفتیم خونه همشون کلی تشکر کردن و اینا منم سردرد شدید.رفتم لباس عوض کنم شوهرم گفت چه خبرا گفتم وای سر درد دارم باباتم تمام مدت داشت برام سرگذشت کل فامیلتونو میگفت وای نمیدونی چه حالی بودم...اینقدر خندیدیم دوتایی.تموم شد سردرد منم خوب شد تا شب.
میخوام بگم زندگی اونقدرا هم سخت نیست.خوبی جای دوری نمیره هزینه ای هم نداره واسه ادم