من یکی دو ماه دیگه زن داداشم زایمان میکنه حالا با مامانم اینا قهرن هم خودش هم داداشم ولی با من خوبن ولی خونمون نمیان همش ما میریم اونجا خلاصه چند روز پیش با خواهر شوهرم نشسته بودیم داشتیم در مورد طلا صبحت میکردیم من یهو اومد تو ذهنم گفتم اگه زن داداشم زایمان کنه میخوا واسه برادر زاده ام طلا بگیرم یهو گفت مگه داداش تو چی واست اورده که میخوای واسش طلا بگیری ؟ اون خونه تو نمیاد با مامانت قهره بعد میخوا براش طلا بگیری منم گفتم اونا مادرشوهر عروسن دعوامون به من مربوط نمیشه تازه من فقط واسه داداشم میخوا طلا بگیرم قهر کرد پاشد رفت خونه جاریم بعد از اون جاریم اومد گفت پ چتون شده گفتم هیچی بابا میگه چرا میخوا برا داداشه طلا بگیری اونم گفت راست میگه داداش تو خونت نمیاد اونوقت این در حالیه که برادر خودش هیچوقت پا تو خونش نزاشتع حتی عید هم زنش میاد عیددیدنیشون زنش هم عین ...... گفتم خو توام برادرت نمیاد خونت چرا براش طلا گرفتی گفت تو منو ول کن ولی داداشه ارزش نداره براش طلا ببری گفتم عین داداش تو چرا تو خودتو نمی بینی که زایمان واست طلا نگرفت بعد تو سریع رفتی براش طلا گرفتی هر چی گفتم قبول نکرد خیلی حرصم گرفت به نظرتون حق با منه یا نه؟؟؟؟؟