بعد از زایمانم که بچه مرده بدنیا اومد باز رفتم یه خونه دیگه چهار سال تواین خونه جدیده بودم که تو این خونه در ماه سه چهار بار خواب گربه ومار میدیم گربه ها بهم حمله میکردند ولی مار ها فقط نگاه میکردند اونقدر توخواب میترسیدم که تو بیداری تا چند روز این ترس ودلهره باهام بود هربار به همسرم میگفتم همش میگفت این همه خواب چیه میبینی یه روز یه ماموستا تو محلمون بود اونقدر کلافه شده بودم رفتم بهش گفتم بخصوص سردرد ها وضعف هاهم شروع شده بود بهم گفت تا چهل روز سوره بقره بخون سه روز یه بار ذکر و صلوات ودعاهم خیلی زیاد انجام بده ونمازهاتم سروقت بخون اگه خواب هات زیاد تر شد برگرد پیشم اگه خوب شدی دیگه نیا