منو ی اقایی باهم دوست بودیم و خانوادش اومدن خاستگاری چن ماه پیش الان بنظرتون ب ابجیش بزنگم باهاش حرف بزنم که با داداشش صحبت کنه که بالاخره نظرش چیه و اینکه اگه نمیخاد بگه تا هردومون تصمیم بگیریم برای ایندمون،بنظرتون بزنگم چی بگم ب ابجیش؟خودم بزنگم یا ابجیمو بگم با ابجیش صحبت کنه،اخه پدرم دیگ خوشش نمیاد ک منو این اقا خودمون دوتا فقط باهم حرف میزنیم و جدی تر نمیکنیم جریانو با خانواده ها
بحث من الان اینه ک شخصیت و غرور من جلو خانواده و فامیلم داره خراب میشه همه میدونن من بااین اقا هستم ...
ببخشید دارم دخالت می کنم، قصد ورود به بحث رو نداشتم، اما توصیه می کنم یک فعل معکوس به کار ببرید، یعنی از طریق یک واسطه جوری وانمود کنید که انگار دارید به یک خواستگار جدید فکر می کنید. اینجوری هم ارج و قرب خودتون رو نگه داشتید و هم اون آقا اگر طالب شماست مجبور میشه قدم جدی تر برداره
خواهرت ولی نگه جواب پسره چیه بگه خب اخرش به کجا میخواد برسه و ازاین تیپ حرفا
منظورم همینه قرار نیس ک رک بیایم بگیم ک خب کی میاین خواستگاری،اما ذهنم اشفتس نمیدونم دقیقا چیا بگیم ک منظور اصلیمون بفهمونیم اینکه حرکتشون زشته و اینکه بابام اینجور رابطمونو خوشش نمیاد و حساسه رو رابطه بدون هیچ نامزدی عقدی نشونی
ببخشید دارم دخالت می کنم، قصد ورود به بحث رو نداشتم، اما توصیه می کنم یک فعل معکوس به کار ببرید، یعن ...
غریبه ایم جفتمون واسطه ای نیس،بعدم بنظرم این حرکت ضایعس واسه اینکه یکی بیاد الکی بگم ی خاستگار دیگ دارم،من کلا ادمیم ک رک حرفمو میزنم و این چیزارو بد نمیدونم
غریبه ایم جفتمون واسطه ای نیس،بعدم بنظرم این حرکت ضایعس واسه اینکه یکی بیاد الکی بگم ی خاستگار دیگ د ...
من نظرم رو گفتم؛ واسه همین گفتم یک واسطه غریب خبر برسونه که طبیعی جلوه بده. توی یک مورد هماهنگ شده یک آقائی به همچنین خواستگاری گفته بود: فردا قرار بود با مادرم بریم شهرستان، خالم زنگ زده میگه باهام بیا بریم خواستگاری دختر فلانی برای پسرم، خاله ام زده کل برنامه سفرم رو خراب کرده... خلاصه فوری جواب گرفت...
بعدشم نترس رک حرفتو بگو بدون هیچ دوستی قبلی من شوهرمو خواستگاری کردم 😊
من خودم شخصیتم همینجوریه ک راحت حرفمو میزنم و این چیزارو بد نمیدونم این عقیده رو دارم چیزی ک برای مرد بد نباشه برا زنم نیس چیزی ک برا مرد بد باشه برا زنم بده نه اینکه اون چون مرده بد نیس تو اما دختری برات بده