من و شوهرم از هم دوریم برای کارش ، کلا توی خونه خیلی سرد و بی احساسه الانم که دوریم همینطور حتی بیشتر حسرت خیلی چیزا به دلم مونده و همیشه انلاین و اگه من انلاین شم فحش که چرا انلاینی . یه ادم شکاک و بد دل خیلی مشکوک به خیانته اما انگا دوست ندارم با واقعیت کنار بیام خیلی خودما کوچیک کردم که یادم میاد گریه ام میگیره بهش زنگ میزدم میگفت قط کن برو یا حوصلتا ندارم ، کافی بود بفهمه دستم بنده اونقدر زنگ میزد که عصبیم کنه که به گریه بندازه منا هزار بار بریدم و خواستم جدا بشم اما هر دفعه اومده برای اشتی
هزار بار تحقیر شدم ، از همه ارزوهام دست کشیدم براش اما هر بار گفت مگه من گفتم یا مگه من خواستم ، یه دختر دایی بی بند و بار و ول دارم که. ... یه بار یه جایی بودیم داشتن ازش بد میگفتن بعد شوهرمن به دفاع از اون بلن شد هیییی خیلی بهم سرده و منم دیگه کشش این زندگی ندارم