چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
دارممتلاشیمیشومواینیکداستاننیست💔🥀وجزکلمهچیزدیگریندارم😞 ،خستهازصبوریبیشازحد؛؛؛خستهازایستادگی بالاترازتوان!وخسته از جنگیدن بیپایان ؛؛؛کجا بایدخودراتسلیم کنم؟ به چه کسی بگویم که دیگر نمیتوانم!؟😔
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
مگه فقط قراره مردها گرم باشن و ارضا بشن عزیزم؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
خدایا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها هر کسی که امضای منو میخونه حاجت قلبیشو بده و کمکش کن.توفیق خواندن نماز را بهش عنایت کن.یه صلوات برای ظهور و سلامتی امام غریبم بفرست لطفا عزیزم.دوستون دارم.حلالم کنید اگر توی تاپیکی دلتونو شکستم.
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد».. ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…