2733
2734
عنوان

کیا شوهرشون قبلا یکی از دخترای فامیلشو میخواسته؟

| مشاهده متن کامل بحث + 2684 بازدید | 37 پست

من یکی از اقوام دور منو دوست داشت و میخواست فکر نکنم زنش بدونه چون با من خیلی گرم می گیره ولی چند سال یکبار هم که منو می بینه جوری نگاهش روم سنگینی میکنه که نگو انگار یه دنیا حرف نگفته داره بعدش عصبی میشه اصلا یه طور غیر عادی میشه


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

والاباباش یه دخترگامبوواسش کنارگذاشته بود...خداروشکرشوهرکرد

💚دوست عزیزم 💚ممنون میشم واسه سلامتی پسرم امیرحسین وخوب شدن اخلاق همسرم بامن، صلوات بفرستی💚یاحضرت ابوالفضل العباس کمکم کن💔💔💔💐💚

بابا و مامانش میرن خاستگاری بدون اینکه ب شوهرمن بگن ولی جوابشون منفی بود....بعدک‌ما ازدواج کردیم رفیق شوهرم میاد راجب اون دختر تحقیق مادر دختره میاد پیش شوهرم میگه اگه عین توهست تا قبول کنیم و فلان😒هیچ حسی نیست ولی من حساسم

برای رفع مشکلم دعا کنید ...خیلی گرفتارم
2731

من نامزدی قبلیم بهم خورد 

بعد ازدواج کردم.‌

شوهرم با اون آقا خیلی الان دوستم و فامیل 

باهم هم رفت و آمد داریم. 

خانومش و من و کلا همه مشکلی نداریم 

خیلی هم رابطه مون خوبه. 

همه چیز به ذات آدما بر میگرده. و اینکه نیت بد نداشته باشین .

همین مشکلی پیش نمیاد.‌

هر انسانی در طول زندگیش به دنبال معجزه میگردد.‌ و آن را در همه جا جست و جو می‌کند. در حالی که معجزه همین جاست. درون قلب هر انسانی.  آن جا که نیرو و اراده ی جز خداوند در جهان تصور نمیکنی . معجزه از ایمان شکل میگیرد. 
آره بوده. نمیرم جایی که باشه ترجیحا ولی شوهرم میبینتش هول میشه و بلااستثنا بعدش دعوا میکنیم

وای مث داستان من این مسئله خیلی ازارم میده

ومن درمیان تمام نداشته هایم خدا❤رادارم🌻

همسر منم خاستگارى يكى از اقوام درجه يك رفته بود حتى ازمايش هم رفته بودن ولى بهم خورد البته از طرف همسرم. مدتى طولانى اونا باهاش قهر بودن بعدا آشتى كردن هيچ حس خاصي بهش ندارم ازدواج كرده اون خانوم

نمیدونم والا فقط اون مردایی که قبلا یکی دیگرو میخواستنو بهش نرسیدنو حالا احساسم بروز میدن خدایا کمک کن ما مادرای الانو مادرشوهرایه آینده به پسرمون یاد بدیم قلب  زنت  بازیچه ی دستت نیست  

           کاربری چهارم                          هفده سال پیش بین خرید گوشی لمسی که تازه مد شده بودو تختخواب من تخت خوابو انتخاب کردم چون دلم زندگی و عشق و دوست داشتن میخواست ،نه کامپیوترو دوست داشتم نه گوشی نه بلوتوث نه کلیپ نه عکس نه فیلم ، من مجازی رو نمیخواستم من واقعیتو با خوبیها دوست داشتم چون احساسی و واابسته بودم اما ده سال بعد بالاخره دوتایی با چه شوقی گوشی خریدیم، با اومدن تلگرام ، واتساپ و اینستاااااا تو  باخیانتات ذاته واقعیتو نشون دادی، حس کردم ، باور کردم بعد ازون سرو صدا ها و دعواهایه شدید  تحقیر شدم  خورد شدم، حس کردم بازی خوردم، بچه رو وسیله زجرکش کردن من کردی  به خاطر بچم باید شاد بودم و میخندیدم و زندگی میکردم دو سال طول کشید تا سرپا شدم  اما شما رو از توی خونه ی دلم و قلبم انداختم بیرون، گذشت تا امروز من زنی شدم مستقل محکم و قوی ،سخت بود اما تونستم ، همه ی برنامه هایه موبایلو یاد گرفتم اما درست ازش استفاده میکنم به شما بارها گفته ام برو همه ی پولها و اموال را هم  بردار فقط برو بزار یه صبح که بلند میشم شمارو نبینم و از ته دل دوباره بخندم مگر چند بار زندگی میکنم اما شما مرا رها نمیکنی باشه این نیز بگذرد، میدانم گوشیم راپنهانی برمیداری حرفایه دلم را میخوانی پس بخون شما جوونیه منو به لجن کشیدین قطعا اگر عمرمن به این دنیا باشد پیری شما را به لجن خواهم کشید ، اما بدون شاید هیچ کس به اندازه ی من از اومدن فضایه مجازی خوش حال نیست  زندگی را به کامم زهر مار کردی  اما بهتر ازین بود که تو پیری میفهمیدم بهم خیانت کردی و اتش میگرفتم و کاری از دستم بر نمیامد پس خدایا بازم شکرت الان حداقل احساسم بزرگ ترین سرمایه ام را خرجت نمی کنم ارزوی بوسیدن و دوست داشتنت را تا ابد به دلت خواهم گذاشت 💏 💑  خانومی که امضامو میخونی من راز دلمو فقط برا این نوشتم که گذشتم  یادم نره و از یه سوراخ ده بار گزیده نشم ،پس ممنون میشم که به خاطر امضام منو لایک نکنین و سوال نپرسین چون دوست ندارم هر روز برام یاداوری بشه🌹

پسر عموم خاستگارم بود به تفاهم نرسیدیم با شوهرم ازدواج کردم بعد از من عقد کرد تو عقدو عروسیش سنگ تموم گذاشتم تزیین وسایلو‌ ایناش هم من به همسرم گفتم هم ایشون گفتن همسرم مشکلی نداشت چون نسبت دیگه ای هم داریم  رفت و امدمون زیاده اما خانم ایشون یه حرفی پشت من زده بود گلگی کردم پسر عموم معذرت خواهی کرد و گفت دیگه تکرار نمیشه  رفتارمونم بسیار عادیه خیلی معمولی ولی من زنشو خیلی تحویل میگیرم اون عمومینام شوهر منو خیلی تحویل میگیرن مادر منم واسه نامزدیو عقدو عروسیو پاگشاشون از همه بیشتر مایه گذاشت گفتیم حرفو حدیثی نباشه اونام همینطور واسه من خیلی مایه گذاشتن چه کاری چه از بقیه نظرا 

خدایا مواظبمون باش و بلاھایے کہ بہ فکرمونم نمےرسہ سرمون نیار
وای مث داستان من این مسئله خیلی ازارم میده

منم خیلی آزار میده . مال من خیلی شدیده .میدونی بعد از ازدواج فهمیدم شوهرم برای دختره آرایشگاه زده بوده و کلی پول خرج کرده بوده خودمو زدم گفتم باید زنگ بزنی پول و پس بگیری (قصدم پول نبود میخواستم بهش بگه فقط) گفت بکشی خودتو من اینکارو نمیکنم . پول و دادم تموم شده رفته . تو ختم مثل غاز گردن میکشه ببینتش اصلا چندشآور. ادعاش میشه عاشق منه ولی تو ماشینش یه پاکت سیگار و شیشه خالیعطر پیدا کردم گفتم اینا مال کیه گفت مال هفت سال پیشه بنداز دور .مال اون دختره بود .اصلا حالم بهم میخوره از زندگیم 

منم خیلی آزار میده . مال من خیلی شدیده .میدونی بعد از ازدواج فهمیدم شوهرم برای دختره آرایشگاه زده بو ...

عزیزم 😭😭😭😭😭

           کاربری چهارم                          هفده سال پیش بین خرید گوشی لمسی که تازه مد شده بودو تختخواب من تخت خوابو انتخاب کردم چون دلم زندگی و عشق و دوست داشتن میخواست ،نه کامپیوترو دوست داشتم نه گوشی نه بلوتوث نه کلیپ نه عکس نه فیلم ، من مجازی رو نمیخواستم من واقعیتو با خوبیها دوست داشتم چون احساسی و واابسته بودم اما ده سال بعد بالاخره دوتایی با چه شوقی گوشی خریدیم، با اومدن تلگرام ، واتساپ و اینستاااااا تو  باخیانتات ذاته واقعیتو نشون دادی، حس کردم ، باور کردم بعد ازون سرو صدا ها و دعواهایه شدید  تحقیر شدم  خورد شدم، حس کردم بازی خوردم، بچه رو وسیله زجرکش کردن من کردی  به خاطر بچم باید شاد بودم و میخندیدم و زندگی میکردم دو سال طول کشید تا سرپا شدم  اما شما رو از توی خونه ی دلم و قلبم انداختم بیرون، گذشت تا امروز من زنی شدم مستقل محکم و قوی ،سخت بود اما تونستم ، همه ی برنامه هایه موبایلو یاد گرفتم اما درست ازش استفاده میکنم به شما بارها گفته ام برو همه ی پولها و اموال را هم  بردار فقط برو بزار یه صبح که بلند میشم شمارو نبینم و از ته دل دوباره بخندم مگر چند بار زندگی میکنم اما شما مرا رها نمیکنی باشه این نیز بگذرد، میدانم گوشیم راپنهانی برمیداری حرفایه دلم را میخوانی پس بخون شما جوونیه منو به لجن کشیدین قطعا اگر عمرمن به این دنیا باشد پیری شما را به لجن خواهم کشید ، اما بدون شاید هیچ کس به اندازه ی من از اومدن فضایه مجازی خوش حال نیست  زندگی را به کامم زهر مار کردی  اما بهتر ازین بود که تو پیری میفهمیدم بهم خیانت کردی و اتش میگرفتم و کاری از دستم بر نمیامد پس خدایا بازم شکرت الان حداقل احساسم بزرگ ترین سرمایه ام را خرجت نمی کنم ارزوی بوسیدن و دوست داشتنت را تا ابد به دلت خواهم گذاشت 💏 💑  خانومی که امضامو میخونی من راز دلمو فقط برا این نوشتم که گذشتم  یادم نره و از یه سوراخ ده بار گزیده نشم ،پس ممنون میشم که به خاطر امضام منو لایک نکنین و سوال نپرسین چون دوست ندارم هر روز برام یاداوری بشه🌹
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز