حکایت ما و این زندگی، حکایت "انگشت کوچیکه پا" و پایه ی مبله درسته زندگی خیلی نامرده و زورش ب ما میرسه ولی میخوام بت بگم:مث انگشت کوچیکه پا پرو باش با هر زخمی ک زندگی بت زد درداتو بکش، اما زود ب خودت بیا و نشونش بده کی رئیسه😁🤪
خدایا من به دستات خیره شدم خودت معجزه کن 🤲🥺رب لا تذرنی فردا و انت خیر الوارثین❤پروردگار من:مرا تنها مگذار(و فرزند برومندی به من عطا کن)که تو بهترین وارثانی🤲 🌸پروردگارا✨دستانم بسوی توست🌸نگاهم به مهربانی و کرم توست✨با تو غیر ممکنها ممکن میشود🌸نا ممکنهای زندگیام را ممکن بفرما✨که باخدای بیهمتایی چون تو🌸معجزه زندگی جان میگیرد✨الــهــی آمـین🤲😍
اگه جنس پارچش بهتر بود شاید مدلش قشنگتر بنظر میرسید
با این قیمت نمی ارزه اصلا
📍جز درآوردن زبان کاش شما را هنر دیگری نیز بود! 🌘زخم بر تنِ «ایران» میزنند؛ ما که از شکوهِ آن روز آگاهیم، از درد به خود میپیچیم... 💜چشم به آتش وسط خیمه دوخت و گفت: میدانی که من چه کسی را توی دنیا از همه بیشتر دوست دارم؟ با خوابآلودگی گفتم: من را؟ با لبخند گفت: قبل از تو!.. شانه هایم را بالا انداختم و او زمزمه کرد: خدا را! (پارسیان و من_آرمان آرین) 💎مشکل از آدمها و این همه واژه که ساختند نیست، بعضی حرفها که خیال میکنیم گفتنی نیستند اصلا حرف نیستند، احساسات بی واژهای هستند که با درد خو گرفتند و جایشان فقط در سینه آدمهاست، نه بر زبانشان.(فصل پنجم عاشقانههایم_فاطمه ایمانی) 🦚بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب/نوید داد که عام است فیض رحمتِ #او 💚او 💛و به یاد برگزیدهٔ او، خورشید ایران زمین ☀️(تیدا) زمزمه کرد: سپاس اهرمن! سپاس که باز هم به خاطرم آوردی که ایزدم درست میگوید! ... من کودکم را از خودم بیشتر دوست دارم، نه از خدایم! خدایی که نمیگذارد زانو زدن منِ بی همتای خلقت، در برابر تو ناچیز به سجده تبدیل شود، سزاوار کنار گذاشته شدن نیست! (تیدا، زاده نور یا تاریکی؟!_نسترن خدابنده=EVRINA) 🌹مهربان و مهربانو! اگه تو دیدگاهم واژگان کهن پارسی رو بکار بردم و برات ناآشنا بودن به شیوه سخنگوییم نخند🙂 من تلاش میکنم از زبانی گرامی که بازمانده پیشینه ایرانِ کهن هست ولی داره از بین میره پاسبانی کنم 🔥نوشتار «نماد آتش در ایران باستان_سایت پارسیان دژ» رو بخونید و چرایی ارزش آتش در ایران رو بدونید.