ما تو خونمون دو تا مریض داریم
یکیش زنداداش بزرگم که بارداره و استراحت مطلقه
یکی پدرم ک هم دیابت داره هم قلبش عمل کرده هم سکته مغزی...مامانم بهشون میرسه .. من ک سر کارم و تا بیام خونه هشته .. بعد اون یکی داداشم هررشب شام میان خونمون زنش ک از ظهر میاد بیشتره موقع ها
بعد خونه ی ما اینطوریع که غذا خوردنمون دسته جمعی نیس مثلن ناهاره زنداداشمو گاهی ساعت ۱۱ میده مامانم .. یا پدرم هروقت گشنش باشه باید غذاش اماده باشه چون قرص میخوره و معده ش نباید خالی باشه ..خلاصه هرکی هروقت بخاد غذاش میخوره و هیشکی برا کسی صبر نمیکنه
مثلا من کارم معلوم نمیکنه یموقع تا برسم خونه ۹ گاهی هم زودتر
بعد این داداش و زنداداشم هروقت میان مامانم براشون سفره پهن میکنه و دوتایی غذاشون میخورن
بعد این زنداداشه هی گیر میداد به داداشم
داداشم اومد گفت به من و زنم بی احترامی میکنید
چرا صبر نمیکنید باهم غذا بخوریم
مامانم گفت شرایط خونه اینطوریه و فلان و فلان
خلاصه محترمانه گفت نمیشه
واقعنم نمیشه بچه ها خب