یاد عروسمون افتادم خانه داره تا سه بعدازظهرم خوابه
بعد مادرم پاش شکسته بود فقط من پرستاریشومیکردم شب تاصبح ناله مادرم رو سرم بود صبح تاشبم مهمون داری اینم از لج اونیکی عروسمون که شاغله و کسی اینجا نداره و بچه ش پیش مادرمه
صبح تاشب بچه شو میفرستاد پایین منم ب داداشم گفتم داداش واقعا نمیتونم هم به مادرم.و مهمونا برسم هم به دوتا بچه لااقل تو که خوانواده زنت اینجان بچه تو ببر اونجا
بعد هم داداشم هم زنش تا یکماه باهام حرف نمیردن واین اولین بارم بود که از داداشم یه چیزی خواستم وشد باراخر
واقعا تروخدا وقتی میبینیدکسی مریض داره اگر نمیتونید کمک کنید لااقل زحمت اضافه رودوش پرستارش نذارید ادم مریض دار فقط خودش میدونه چی میکشه
کاش حداقل میومدن کمک مادرت نه اینک شام بخورن پاشن برن ،چ مدلشه 😐
اوف که چقدر حرص خوردم از پررویی ادم ها واقعا خوبه ادم عزت نفس داشته باشه
مادرت خییییلی خوبه زنده باش
مامانت اينجوري شست ؟
بنده ي خدا مامانت كمك لازم داره بجاي كمك كردن داداشتو پر ميكنه ميفرسته به جون اون بنده ي خدا؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
