خانوما من ۷ماهه عقدم نامزدم منو آورده خونشون شهرامون فرق دارن چندروز پیش مامانم زنگ زد گفت که دخترمو بزارید اوتوبوس بیاد ولی شوهرم گفت نه هروقت من اجازه بدم میاد گفت دیگه زن منه این حرفا با اینکه میدونه مامان جونش راضی نیست بمونم خونشون وهمش بهم توهین میکنه باز قبول نمیکنه برم خلاصه من امروز حالم خیلی بد بود عفونت ادراریم باز تشدید کرد حس میکردم کلیه رحمم داره منفجر میشه از درد گریه میکردم که شوهرم گفت هرچقدر میبرم دکتر خوب نمیشی فقط الکی دارو میدن اومدم اتاق دراز کشیدم که خوب شم پاهامو باز کردم دراز کشیدم چون اینجوری یکم دردم کم میشد که شوهرم اومد گفت تو گوشیت فیلم نگاه کنیم یهو دیدم چشمم خارش شدید سوزش پیدا کرد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.