اینکه من کمک میکردم به گداها تو کوچه خیابون شوهرم شاکی شده بود میگف از کجا میدونی اینا واقعا فقیرن
شاید اعتیاد و... باشه
خلاصه تو خیابون دعوام کرد منم خیلی عصبانی شدم
پیاده شد رفت فروشگاه شیر بخره یه پیرزن در فروشگاه ازش درخواست کمک کرد اونم یه بطری شیر از تو کیسه دراورد داد بهش
پیر زنه اصلا ظاهرش به گداها نمیخورد
منم از تو ماشین این صحنه رو دیدم و فکر کردم از لج من اینجور کرده
چون عصبانی بودم پیاده شدم رفتم شیر رو پس گرفتم
خیلی عذاب وجدان گرفتم بعدش