شما اگر 30 سالتون باشه ، 10 سال مستقل باشید و به واسطه ی کارتون یه شهر دیگه زندگی کنید بعد با یه اقایی 3 سال ارتباط عاشقانه و عاقلانه و بالغانه داشته باشید بعد چندین بار از تهران بکوبه بیاد شهرتون خواستگاری بعد خونوادتون مخالفت کنن چون نمیشناسن چون راهش دوره چون به همه چی مشکوکن چیکار میکنین
راضیشون میکنم
خب چرا مخالفن؟ منم شوهرم برا یه شهر دیگه بود. اول مخالف بودن بعد راضی شدن
با اقاهه و خانوادش بیشتر اشنا میشم اگه مطمعن شدم در صورت وجود شرایط میریم خارج از کشور ازدواج و زندگی میکنیم
3 سال مدت کمی نیس برای شناخت
خونواده دهن بین و شکاکی دارم ، خسته شدم مثلا باهاشون حرف میزنم خوب و خوش و خرم میشن بعد به محض اینکه من ازشون دور میشم دوباره جلسه تشکیل میدن نکنه اینجوری باشه نکنه اونجوری باشه
به خانوادم میگم چند بار دعوتش کنن توی جمع تفریح خانوادگیشون تا بشناسنش
ب حرف خانوادم گوش میدم
عزیزم اینو نمیدونم اما اگه به نظرم خواستگار دیگه ای ندارین دعای ازدواج و بخونین تو اینترنت بگردین پیدا کنین من خودم الان دقیق یادم نیست اما دوسه تا دعا بود که نوشتم و گزاشتم بین لباسام فقط از سر کنجکاوی اما در کمال ناباوری بعد سه چهار ماه با اینکه راضی نبودم واسه این موقع ازدواج کردن اما ازدواج کردم یعنی دعا کار خودشو کرد
بهشون میگم بجای مخالفت تحقیق کنین خودمم تحقیق میکنم فقط بخاطر اینکه ۳سال باهاش رابطه دارم جواب مثبت نمیدم
هر چی خانواده میگن قبول کن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
