2777
2789
عنوان

کمک

141 بازدید | 26 پست

من یه پسر 19 ساله هستم

اسمم بنیامینه

قبلا خیلی تنها بودم

اما یه دختر اومد تو زندگیم که خودش تو رابطه بود 😢

بعد 3 ماه به من گفت نمی تونه با من باشه

الان 5 ماه از اون اتفاق میگذره ولی من هنوز ناراحتم

خیلی دوستش داشتم

یه خودکشی ناموفق کردم

افسردگی گرفتم

لطفا بهم کمک کنین

بهم بگین چیکار کنم

🖐🏼بخاطر همچین دختری.

من آباد بودم؛این تو بودی که آتش بر خاکم افکندی.و اکنون،پس از سال‌ها از پایان جنگ،آنگاه که پا در سرزمینم می‌گذاری،مین‌هایی که روزی خود کاشتی،خودت را به نیستی می‌کشانند.نه تو از دود جان به‌در می‌بری،نه من از زخم، رهایی می‌یابم.

البته حق داری چون رابطه ی اولت بوده

ولی لیاقتتو نداشته خدایی

من آباد بودم؛این تو بودی که آتش بر خاکم افکندی.و اکنون،پس از سال‌ها از پایان جنگ،آنگاه که پا در سرزمینم می‌گذاری،مین‌هایی که روزی خود کاشتی،خودت را به نیستی می‌کشانند.نه تو از دود جان به‌در می‌بری،نه من از زخم، رهایی می‌یابم.

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بیخیال بابا

عادت میکنی

فقط ۳ ماه باهم بودید

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد».. ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

یه دوست داشتم اونم مثل من شده بود بعد دو هفته یادش رفت ولی من هنوز یادم نرفته می ترسم اثرات بد روم ...

نه طول میکیشه خب...یکی بعد دو روز بیخیال میشه.

یکی بعد یه سال.

ولی مطمن باش بلاخره میگذره، منم گذروندم

حالا شانس من هم کلاسی هستیم😐 هر روز میبینمش


بابا زیاد بخودت تلقین احساسی و عاشقونه نکن

خودتو بکش بالا برات له له بزنه

من آباد بودم؛این تو بودی که آتش بر خاکم افکندی.و اکنون،پس از سال‌ها از پایان جنگ،آنگاه که پا در سرزمینم می‌گذاری،مین‌هایی که روزی خود کاشتی،خودت را به نیستی می‌کشانند.نه تو از دود جان به‌در می‌بری،نه من از زخم، رهایی می‌یابم.

بابا زیاد بخودت تلقین احساسی و عاشقونه نکن خودتو بکش بالا برات له له بزنه


من همین الانشم خیلی بالام (نمی خوام ادعا کنما) توی یه خوانواده با سواد و پولدار بزرگ شدم

از اول پی درس بودم

اهل رفیق بازی نبودم

حداقل از اون پسره بهتر بودم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792