سلام من دختری هستم۱۷سالمه من تو خانواده فقیر بزرگ شدم خونمون پایین شهره پدرم معتاد هستن و مادرم خدمتکار مردم از روزی که یادم میاد هیچ روز خوشی نداشتم تو این زندگی ما سه تا خواه هستیم خواهر اولم ک از من بزرگتره مشکل صرع داره و گاهی تشنج داره منو خواهر کوچیکم واقعا داریم توی این زندگی تباه میشیم انقددددر به خودکشی فکر میکنم که حتی گاهی فکر میکنم که دارم میمیرم وقتی پدر و مادر دعوا میکنن من دست و پام میلرزه و اصلا نمیتونم حرف بزنم یه جوراییی فکم قفل میشه توروخدااا کمکم کنید چیکار کنم از این زندگی نجات پیدا کنم؟؟؟؟
خدایا شکرت بخاطر خوشبختی که نصیبم کردی مرسی🙏💫 عشق مامان میدونم که سالم میای تو بغل منو بابایی 😍بی صبرانه منتظر گرفتن دستای کوچیکت هستیم. یه پسر دارم شاه نداره...♡ همسرم ، همه کسم بی نهایت دوست دارم و همیشه عاشقتم❤
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
خدایا شکرت بخاطر خوشبختی که نصیبم کردی مرسی🙏💫 عشق مامان میدونم که سالم میای تو بغل منو بابایی 😍بی صبرانه منتظر گرفتن دستای کوچیکت هستیم. یه پسر دارم شاه نداره...♡ همسرم ، همه کسم بی نهایت دوست دارم و همیشه عاشقتم❤
ميشه لطفا براي حل مشكل مادرم دعا كنيد؟😔 ، لطفا اگه دعا كرديد بهم بگيد تا براتون حمد و ذكر يونسيه بخونم، خيلي سخته مادرت جلوي چشمات آب بشه و هيچكاري ازت برنياد، خدا رو بابت تمام نعماتي كه به من ارزاني داشته، شكرميكنم، ممنون ميشم در تاپيك چالش ناشناسم شركت كنيد🙂🌹 https://harfeto.timefriend.net/16393378956800
😡وقتی مخاطبم تو نیستی ،تحت هیچ شرایطی ریپلای نکن که بخوای افکار پوسیده خودت رو به زور تو مغز من بچپونی،چون اینقدر لجباز هستم که تا ته دنیا باهات کل کل کنم،حتی اگر به قیمت حذف کاربری جفتمون تموم شه..پس وقتی جوابمو بده که فقط مخاطب حرفم تویی.تاماااااام😡
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…