بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دوسه ماهی گذشت عروسی خواهر مینا شد و منم دعوت بودم و رفتم که شاید همه بگین کاش نمیرفتی 😞 تو عروسی مادر مسعود هم بود و از من خوشش اومد و همونجا آدرس گرفت و از مادرم خواستگاری کرد
شب پنجشنبه بود شبی که خدا تورو توی دلم گذاشت آنشب همه ملائکه نوید آمدن یار امام مهدی عجل الله را دادند
وااای چشمتون روز بد نبینه که مینا چه حالی شد😞😞عروسیو ول کرد و رفت یه گوشه عذا گرفت وگناه من چی بود آخه 😞😞منم بهش گفتم خیالت تخت من قبول نمیکنم و بهت نامردی نمیکنم هیچوقت
شب پنجشنبه بود شبی که خدا تورو توی دلم گذاشت آنشب همه ملائکه نوید آمدن یار امام مهدی عجل الله را دادند
چندروز گذشت و خواهر مسعود میره خونه مینا تااز من تحقیق کنه مینا هم سیاست نگه نمیداره و جوری رفتار میکنه که خواهر مسعود میفهمه از لج داره رفتار میکنه و ازاین وصلت ناراحته
شب پنجشنبه بود شبی که خدا تورو توی دلم گذاشت آنشب همه ملائکه نوید آمدن یار امام مهدی عجل الله را دادند
خواهر مسعود میره خونه و واکنش مینا رو تعریف میکنه و مسعود شروع میکنه به خندیدن که اره میدونم دختره عاشقمه هرروز که بیرون میرم پرده اتاق تکون میخوره منو نگاه میککه از پنجره ولی چه فکری با خودش کرده و من اصلا به اون نگاه هم نمیکنم
شب پنجشنبه بود شبی که خدا تورو توی دلم گذاشت آنشب همه ملائکه نوید آمدن یار امام مهدی عجل الله را دادند