دختر خواهرم سیزده سالشه داره میره تو چهارده دختر عاقلیه
خواهرم و شوهرش از همون بچگی این بدبخت جنگ و دعوا داشتن طلاق عاطفی گرفتن بچه از همون کوچیکی خیلی ضربه خورد فقط با من درد و دل میکرد خیلی دلم براش میسوزه از سال پیش براش گوشی خریدن خواهرم اینستا و اینا نصب کرد براش
بعد چند روزه پیش دیدم تو خودشه نشستم پیشش یهو منفجر شد عین ابر بهاری گریه میکرد ازش پرسیدم گف خواهرم شبا با دوستاش میرن بیرونشهر و مهمونی میگیرن برا خودشون و خواهرم بهش توجه نمیکنه همش با دوستاشا و... اینا به نظرم اینا انچنان مهم نبود بعد گف خواهرم(مامانش) داداششو صدا میزنه اتاق بغلش میکنه بوسش میکنه ولی اونو نمیکنه گف بهم هیچکس توجه نمیکنه میگفت هر وقت ب خودم میرسم مثلا موهامو فر میکنم مامانم تا یه ماه چکم میکنه فک میکنه خبریه از طرفی من خودم تو فضای مجازی هستم و میبینم دخترای هم سن خواهر زادم چقدر ازادی دارن و راحتن ولی خواهرزادم خیلی محمدوده ی مدت مامانش کاریش نداشت حالا فقط خوردش میکنه همش فش میده بهش یا میگه گریه کنی از موهات میگیرم پرتت میکنم بیرون و کلی چیزای دیگه خواهرزادمم مثل ابر بهار تو خودش اشک میریزه عاشق ارایشع ولی مامانش چیزی ببینه تا صب میزنتش و فش میده یا گوشیشو میگیره دیروز بلند شد رفت حموم برگشت نشست موهاشو با بابلیس فر کرد خط چشم کشید دو تا عکس بگیره خدا شاهده خواهرم یجوری حرف زد باهاش بچه کلا نابود شد قشنگ حس کردم داره میکشنه انقدر دعواش کرد گف مردم برات حرف در میارن خواهر زادمم گف منو ب دنیا اوردی واسه حرف مردم زندگی کنم؟ همین بس بود خواهر بلد شد چنان فشش کشید خدا میدونه اینستاشو پاک کرد گوشیشو چک کذد قشنگگگگ بچه داشت خورد میشد ی حس پوچی بهش دست من خودم همشو تجربه کردم خیلی دلم براش سوخت خواهرم کلا بهش خیلی زندگیو بد کرده پسرشو میبره با بچه های دوستاش بازی کنن این بد بختم میشینه ی گوشه اینستاشو نگاه میکنه هی میبینم یهو اشک میریزه (تو گوشیش ب دختراب هم سن خودش نگاه میکنه) همرو ب من میگه هیچ دوستی نداره تنها سرگرمیش اینستا بود که خواهرم دیروز اونجوری کرد نمیدونم چیکار کنم به هیچ عنوان هم نمیتونم با خواهرم حرف بزنم چون دعوامون میشه من از دل اون بچه خبر دارم ب نظرتون چیکارش کنم؟