سلام خانوما شما بودین چیکار میکردین
ما با مغازه دوست شوهرم که نونوایی داره بیست دیقه اینا فاصلمونه
بعد شوهر من یه راه انقدی یه بار بخای بری میگه ولش دوره حوصله ندارم
بعد من جیمیلشو زدم گوشیم هرجا میره میفهمم
هر روز ۳ یا ۴ بار میره اونجا بعد جایی هم نمیرنا فقط میمونن تو مغازه
بعد بهشم زنگ میزنم کجایی الکی میگه مغازه خودمونم
اگه بهش بگم با گوشی میفهمم کجایی میاد گوشیمو میشکونه بگم دنبالتم کردم میدونم باز جنگ میشه
بهشم میگم چرا میری پیش دوستت میگه میرم همینجوری تنهایی دلتنگ میشم میرم اونجا
نمیدونم اصلا واقعا چرا میره اخه چقد دلتنگ میشه
بخدا همش میخام ول کنم این زندگیو برم بخاطر بچه ام نمیتونم باهاشم که دعوا میندازم اول یکم میگه نه اونجا نبودمو یا اگه رفتم کار مهم داشتم یا تنها بودم دلتنگ شدم رفتم اینا زیادم بگم میگه به تو چه نمیخای برو
ولی من نمیتونم برم نمیدونمم چیکار کنم خسته شدم دیگه