بچه ها سلام الان مامان بابام خونمون بودن الان رفتن 💔💔 کلی اومدن دعوام کردن کلی بابام به من و خودش بد و بیراه گفت کلی مامانم سنم و... زد تو سرم دعوام کردن رفتن💔💔💔
دیشب شوهرم رفته خونشون گفته حاج دایی شما احترامتون رو سر منه به مامانم هم گفته عین مادرم عزیزین تو این سالا همیشه عین پدر و مادر بودین اما دیگه به گلوم رسیده دیگه نمیکشم مامانم میگه کلی گریه کرده کلی اشک ریخته میگه گفته شیش سال جهنم بسمه دیگه نمیتونم تحمل کنم دیگه شیش سال بی مهری و بی تفاوتی دخترتون رو نمیخوام دیگه نمیخوام گفته تا الان هیچی از درامدشو نزاشتم تو خونه خرج کنه به مامانم گفته شما دادخواست طلاق بدین که مادرش و باباش و بقیه فک کنن شوهرم آدم بد بوده و ما نمیخواستیم گفته دخترتون سه ماه سه ماه منو قبول میکنه گفته خیلی بدرفتاری کرده و..... بعدم گفته هرچی سریعتر دادخواست بدین تا سریع تموم بشه چون یه شرکتی تو کویت براش دعوت نامه داده برا مدیریت مالی و..... و کلی امکانات گفته پنج سال اونجا باشه بعد خود شرکت برا اقامت آمریکا کمکش میکنه و بره دانشگاه مورد علاقش و..... نمیدونم اینا کی اتفاق افتاده که من هیچ خبردار نشدم روحم خبر نداره میدیدم با لپ تاپ انگلیسی صحبت میکرد... بچه ها تموم شدم چکار کنم مادرم گفت ببین چکار کردی خودت کردی خودت جمعش کن گفت خیلی اشک ریخته 💔💔💔💔💔💔بچه ها اون اصلا دوست نداشت پاشو از ایران بیرون بزاره چقد پر دل و جرات شده که میخواد منو طلاق بده بره کویت و..... خاک به سرم شد چکار کنم میشه نگهش داشت میشه طلاق نده
چقد زود دارم بدبخت میشم💔💔