2733
2734
عنوان

مردی ک تو بارداری دس رو زنش بلند میکنه

| مشاهده متن کامل بحث + 557 بازدید | 62 پست
میدونم عزیزم ولی ببین مثلا یه بار بگو بهتره به برادرم زنگ بزنی اگه زد که چه بهتر اگه نزدم به یه طرفت ...

امروز و دیروز با این گرما و ماسک پاشدم رفتم تشییع جنازه و سوم زنعموش...فک نمیکردم یه زنگ زدن انقد کار مهمی باشه


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
امروز و دیروز با این گرما و ماسک پاشدم رفتم تشییع جنازه و سوم زنعموش...فک نمیکردم یه زنگ زدن انقد کا ...

بارداری حساس شدی زندگی مشترک جای چرتکه انداختن نیست عزیزم اگه کاری میکنی انتظار جبران نداشته باش چون بدجوری اذیت میشی

الهی راه هیچ کس به بیمارستان و مطب و درمانگاه و دکتر نیفته فقط اونایی که می خوان زایمان کنن برن به دل خوش برگردن لطفا برای سلامتی پدر و مادر منم دعاکنید الهی هیچ وقت استرس سلامتی پدر و مادرتون و نداشته باشید 

از شوهر کردن ترسیدم

ماهایی که بابای پولدار نداشتیم از بچگی یاد گرفتیم قید چیزایی که دوست داریم و بزنیم...تو یه خانواده مذهبی چشم به جهان گشودم که چنین خروجی غیر ممکن بود...یه دختر قوی😊...یه دختر خودساخته که تو مشکلات زندگیش کم نیاورد و بند کفششو محکم تر بست🙆‍♀️...توی دلش پر غمه اما نقاب شادی میزنه به صورتش😍...به خاطر مشکلاتش قید ازدواج و حس شیرین مادر بودن و زده میخواد یه دختر مستقل بشه🙂...
از شوهر کردن ترسیدم

نترس فرار کن

الهی راه هیچ کس به بیمارستان و مطب و درمانگاه و دکتر نیفته فقط اونایی که می خوان زایمان کنن برن به دل خوش برگردن لطفا برای سلامتی پدر و مادر منم دعاکنید الهی هیچ وقت استرس سلامتی پدر و مادرتون و نداشته باشید 

من جات بودم یه ظرفی گلدونی تو سرش خورد میکردم و از خونه پرتش میکردم بیرون

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
2738
من جات بودم یه ظرفی گلدونی تو سرش خورد میکردم و از خونه پرتش میکردم بیرون

چه حرفایی میزنین 

الهی راه هیچ کس به بیمارستان و مطب و درمانگاه و دکتر نیفته فقط اونایی که می خوان زایمان کنن برن به دل خوش برگردن لطفا برای سلامتی پدر و مادر منم دعاکنید الهی هیچ وقت استرس سلامتی پدر و مادرتون و نداشته باشید 
من جات بودم یه ظرفی گلدونی تو سرش خورد میکردم و از خونه پرتش میکردم بیرون

ک بدتر حمله کنه؟چشامو کج کردم میزنه تو سرم میوه پرت میکنه میوه میخاد تو حلقم کنه اونوقت من گلدون بزنم تو سرش؟شامشو خورد زیر کولر دراز کشید.منم ک تو اتاق گرم تنها و گریانم

چه حرفایی میزنین 

جدی میگم

همینجوری هم با شوهرم رفتار میکنم اگر روزی بخواد روم دست بلند کنه

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
ک بدتر حمله کنه؟چشامو کج کردم میزنه تو سرم میوه پرت میکنه میوه میخاد تو حلقم کنه اونوقت من گلدون بزن ...


چرا ؟؟مگه خانواده نداری؟؟که اینجوری باهات رفتار می کنه؟

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
امروز و دیروز با این گرما و ماسک پاشدم رفتم تشییع جنازه و سوم زنعموش...فک نمیکردم یه زنگ زدن انقد کا ...

ببخشید ولی سبک سری نکن تواین واگیر با وضع بارداریت رفتنت ختم چیه اخه  ن برو ن توقع کن منم خیلی داغونشدم اصلا پشیمونشدم ولی خب بچم ۳ماهش بود دلم نیومد بندازم با هزارزحمت کناراومدم تا دنیا اومد راحتشدم شمام صبوری کن‌جز ب سلامت بچت ب هیچی اهمیت نده

هروقت خواستی کسی رو قضاوت کنی یه لحظه آروم تو دلت بگو   مگه من کیم!؟؟....
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز