یعنی از تموم دنیا خسته ام دوستم سه سال بهم دروغ گفت از وقتی فهمیدم ازش سرد شدم .الانم شوهرم یه کاری کرد که از اونم سرد شدم از پیاز بدش میاد منم همیشه توی غذا کم میریزم خیلی ریز خرد میکنم امروز پیاز تند بود اشک مو درآورد نتونستم خیلی ریزش کنم غذا آبگوشت بود عصبانی شد سرم داد زد پیاز هارو کلا ریخت تو سفره ماست ریخت تو سفره گفتش با تحقیر غذای خیلی خوشمزه ای بود چسبید
من هیچی نگفتم حتی یه کلمه باهاش حرف نزدم
الان خیلی ناراحتم تمام بدنم درد میکنه دکتر هم از این طرف ناراحتی عصبانیت استرس رو قدغن کرده بخدا خسته شدم من یه زندگی آروم میخوام نه اینطوری پر از تنش
هرکس در مورد بیماری ایم میخواد بدونه امضا مو بخونه