مثه یه جنتلمن.. در ماشینو به روم باز کردی.. قبل سوار شدن یه نفس عمیق کشیدم و عطر تلختو به ریههام کشیدم... دروبستیو ماشینو دور زدی... یه حجم عظیم از عطر زندگیم منو در آغوش کشیدن... فرمونو با دست چپت به یه حالت قشنگی میچرخوندیو... با دستای من دنده رو گرفته بودی... نشون به اون نشون که موقع قدم زدنهای عاشقونهمون... تو خیابون.. پارک.. بازار.. دریاچه... خیابونای بالای شهر.. راه مسجد... همیشه دستامو در حصار دستای مردونه ت میگیری... اینجا تو ماشینم... یه لحظه دستامو ول نمیکنی زندگیم.... از ماشین پیاده شدیم... وسیلهها تو صندوق بود... تا شام مهمون عمرم باشم.... پاورچین پاورچین از لابلای بوته ها گذشتیم... یه فضای خلوت عاشقونه انتخاب کردی.... فضای دنجی که فقط خودمون باشیم... نشستم روزمینو دامن چادرمو پهن کردم رو سبزه ها... چشای دلربات از اون بالا میخ چشام بود... گفتی..: "چشات.....دنیامه... " لبخند دلفریب دندون نمایی زدم و گفتم.: "زندگیمی آقایی.." نشستی و سرتو گذاشتی رو دامن چادرم... پاهاتو دراز کردی و چشاتو آروم بستی.. و من بودم... و قاب صورت مردونه تو در آغوشم... رهگزران پارک که رد میشدن و منی که در دامن نقاشی زیبای خداوند، درختان زیبا... نقاشی ای رو میدیدم که خدا به من داده... تو... زندگیم... عشقم.... نفسم....آقاییم.. محمدرضام...😭🥺♥💍🙊
و من..دارم روی کیبورد گوشیم...کلمات رو پشت سرهم به رقص میخونم....در حالیکه آقام...با اون ژست مردونهاش...داره کباب درست میکنه...
عشقی زیبا..نصیب خونه ی دلاتون بشه....🥰🌼