شوهرم برا نذری مامانم گوشت خریده بود و ظرف و.....مامانم گفته بود بخر حساب کتاب می کنیم ، بعد هر دفعه من بحثمون میشد میگفت نذری شماست به من چه پول گوشتش بدم و..پارسال اینا میداد شریک میشد
امسال هی راه رفت گفت به من چه نذر شماست و...البته به شوخی اما تو دعوا همش میگفت برو اون گوشتای منو بیار ریدم تو نذرتون و...
منم دلم گرفته بود گفتم شاید ته ته دلش راضی نیست واقعا. با مامانم ک بیرون بودیم رفتم دم عابر بانک زدم پول به حسابش ، خونه مامانم بودیم اومد بالا گفت کو فیش ک زدی و... ما فردا نذری داریم ، بعد قشرق به پا کرد ک زدی پول باشه من نمیمونم دیگ شما خواستید منو جدا کنید از نذرتون پس دیگ به من ربط نداره و...
هیچی رفت تو خیابون وایساد ک پاشو بریم من دیگه نذرتون قبول ندارم و...رفتم انقد اصرار کردم تا راضی شد اومد بالا فقط عابرو منو جلو مامانم برد