نمیدونم چیکار کنم
نمیدونم چه مرگمه
هیچ سرگرمی یا لذتی ندارم
همیشه تو خونه نه کسی رو دارم برم پیشش نه کسی که بیاد پیشم تو به شهر غریب با یه پسر بشدت فضول که حسابی اذیت میکنه
همسرمم اصلا براش مهم نیست دائم سرکاره
نه مسافرتی نه تفریحی خود همسرم با دوستاش میره ولی منو بچه رو هیچ جا نمیبره
وضعش هم خوبه اینجور نیست پول نداشته باشه
باورم نمیشه تو سن ۲۲ ساله گی بشم یه آدم افسرده که هیچ امیدی ندارم
یه انگیزه ای ندارم
میگم کاش مادرم تو ۱۳ ساله گی شوهرم نمیداد
تو رو خدا جون عزیزاتون بچه هاتون زیر ۲۰ سال شوهر ندین
جز کشتن آرزوها و زندگیشون هیچی براشون نداره
میشن یکی مثل من که حسرت همه چی رو دلم مونده چیزایی که باید به گور ببرم ☹