2777
2789

اگه قشنگه بزار

متاهل و متعهد❤💍        اون موقع که خدا داشت به اروپایی ها چشمهای آبی و قد بلند و موی بلوند میداد ما ایرانی ها تو صف دماغ و پشم بودیم!!  من دوسال پیش۵۵ کیلو بودم که یهو پریودام نامنظم شد و صورتم پر شد از جوش و موهای زائدم بشدت زیاد شد من طی دوسال ۲۳کیلو وزن اضافه کردم.من یک پلی کیستی هستم.تاالان صدبار رژیم گرقتم که وزن کم کنم اما هربار جا زدم چون متابولیسم بدن من با یک بدن معمولی فرق داره و به سختی وزن کم میکنم اما اینبار قسم خوردم که تا تهش میرم    قد۱۶۴     وزن اولیه۷۸    وزن الان۶۹   من میتونممممم              قبل اینکه به زنا توهین کنی اول یادت بیار که تورو یه زن وارد این دنیا کرده و اگر همون زن که بهش توهین میکنی نبود تو حتی وجود نداشتی چه برسه به اینکه حالا بیای بهش بی احترامی هم بکنی,اگر کمی هم ادم باشی میتونی بفهمی زن هم مثه تو یه انسانه و تو چه بخوای چه نخوای باید بهش احترام بزاری.                           هر وقت یاد گرفتید تو دایره لغاتتون به جای استفاده از کلمه مطلقه برای زنی که طلاق گرفته و بیوه برای زنی که شوهرش مرده از واژه ی مجرد استفاده کنید اونموقع میشه یه امیدی به بالا رفتن سطح شعورتون داشت!

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

منم تعلیق شدم یعنی

یه دختر خوشگل و مثبت   I am most sad happy girl on the earth  � 🌏      i am dominant in language english and  french and farsi✅✔  میشه دعا کنی که به هدفام برسم😃   دوستدار های ابدی      A_B💕 بالاخره یه روز میبینمت و همیشه با تو می مونم 

 اسم رمان جدال   پر تمنا 


جلوی آینه تند تند موهامو با یه دست کردم تو و با اون

دستم سعی کردم کالسورم رو زیر بغلم نگه دارم ... از

زور هیجان داشتم خفه می شدم ... موهای بلوطی رنگم

مدام از زیر دستم فرار می کردن و باز می افتادن بیرون

... با حرص گفتم:

- مثل موی گربه! آخرم همین روز اولی اخطار می گیرم

... داشت دیرم می شد ... زدم از خونه بیرون ... خدا رو

شکر که مامی رفته بود با دوستاش باغ پاپا هم نبود ...


تکلیف وارنا هم که مشخصبوود دیگه ... همیشه خونه

خودش بود ... ما رو آدم هم حساب نمی کرد ... مانتوی

بلند سورمه ای پوشیده بودم با مقنعه مشکی و شلوار

تنگ مشکی ... کفش های عروسکی مشکی و سورمه ای

و کیف کوله پشتی جین ... سوئیچ ماشینمو برداشتم و از

در زدم بیرون ... گل خوشگلم وسط حیاط پارک شده بود

... پاپا برای قبولیم توی دانشگاه خریده بود ... وارنا هم

از همون روزی که گرفتمش اینقدر باهام کار کرد که االن

یه پا راننده شده بودم ... نشستم پشت فرمون و در رو با

ریموت باز کردم ... صدای زنگ موبایلم بلند شد ...

گوشی رو از توی کوله ام در آوردم و راه افتادم ... اسم

آرسن افتاده بود روی گوشی ... پسر دوست پاپا، آقای

سرکیسیان ... گوشی رو گذاشتم در گوشم و گفتم:

- به به آرسن به سالمت باد ... چطوری برادر؟

خندید و گفت :

- شیطون دانشجو در چه حاله؟

- ساعت سه و نیم ظهر زنگ زدی حالمو بپرسی؟

- ای بابا ... ما رو باش زنگ زدیم یه کم بهت روحیه

بدیم خانوم ...

- کوفت! می دونی بدم می یاد از این کلمه هی بگو ...

جدال پر تمنا 

- خوب بگم جوجه اردک زشت راحت میشی؟ هر چند که

واقعا هم مثل جوجه اردک زشت می مونی ...یادته بچه

بودی رنگ زغال بودی؟ خدا رو شکر بزرگ شدی یه کم

رنگ عوض کردی ...

همینطور تند تند داشت می گفت و می رفت ... داد زدم:

- بمیری آرسن ... حاال خودت خوبی که رنگ ماستی؟

اونم ماست پگاه! هم شله ... هم سفید و بی ریخت ...

- هوی آرسن ... باز چشم عمو لئون رو دور دیدی بلبل

شدی...

غش غش خندید و گفت :

- کجایی؟

- اگه بذاری تو راه دانشگاه ...

- اووووف ... ساعت چهار کالس داریا ... چه دل گنده ای

تو!

- خودتی ... خوب قطع کن تا من بتونم این پای چالق رو

بچلونم روی گاز ...

- برو بابا فقط خواستم بهت انرژی مثبت بدم ... نری اون

دانشگاه رو بذاری روی سرتا ... ویولت! اینجا ایرانه ...

حواستو جمع کن که مثل من نشی .

جدال پر تمنا ir.Romanbook

- تقصیر خودته ! می خواستی خالکوبی نکنی قد گوزن

روی بازوت بعدم با رکابی بری دانشگاه ... تازه وقتی هم

بهت گیر دادن زبون درازی کردی ...

خندید و گفت :

- ای بابا ... رکابی چیه ... ی تیشرت بود ...

- حرف بیخود نزن آرسن ... خودم دیدم نیم وجب آستین

که بیشتر نداشت ...

بازم خندید و گفت:

- برو دختر ... برو که حاال منو سیاسی هم می کنی ...

با خنده گفتم:

- ازت زیاد برادر ... سالم به عمو لئون و زن عمو یوکا

برسون ...

- بزرگیتو ...

- خداحافظ ...

- ویولت ...

- هان؟!!! دیگه چیه؟

- تو رو خدا رعایت کن ... روابط دختر پسرا توی

دانشگاه خیلی فرق داره ... فکر نکنی اینم جمع خونوادگی

خودمونه ...

الل می شی یا نه آرسن؟ اینقدر که تو بهم سفارش

کردی اون وارنا نکرده ...

- خب من بیشتر نگرانم ...

- باشه ... باشه ... باشه ... تموم شد؟

- آره دیگه برو به سالمت ...

- خدافظی ...

- خداحافظ ...

گوشی رو قطع کردم و پرت کردم روی صندلی کنارم ...

یه ربع دیگه بیشتر وقت نداشتم ... پامو فشار دادم روی

گاز و با سرعت پیش رفتم ... به چهارراه نزدیک دانشگاه

که رسیدم چراغ قرمز شد ... اولین ماشینی بودم که

مجبور به توقف شدم و با حرص چند بار کوبیدم روی

فرمون و گفتم:

- لعنتی ... لعنتی ... لعنتی ... صدایی از ماشین کناری

باعث شد حواسم به اون سمت کشیده بشه ...

- حرص نخور خانوم ... موهات می ریزه ..

سریع شروع کردم به آنالیز کردنش .. یه پسر حدودا هم

سن و سال خودم ... هجده نوزده ساله ... با موهای تیغ

تیغیه شال گردن پارچه ای دور گردنش پیچیده بود به

رنگ خاکستری ولی لباساشو نمی دیدم ... قیافه اش بچه

گونه و بامزه بود ... ... توی ماشین کناری بود ... یه

پورشه زرد رنگ ... عجب ماشینی! خندیدم و زل زدم

توی صورتش و گفتم:

- نه نترس موهام زیاده هر چی هم بریزه کچل نمی شم ...

عینک مارک دارشو از روی چشمای گرد قهوه ایش

برداشت و گفت :

- دختر تو چه چشایی داری!!!! گرگ داره!

دوباره خندیدم و گفتم:

- باید مالیات بدم؟

- ما سگ کی باشیم خانومی؟ کجا تشریف می برین حاال

که اینقدر عجله دارین؟

چراغ سبز شد ... از بوقای ماشینای پشت سری فهمیدم

... دنده رو زدم یک و راه افتادم ...

کنار به کنارم اومد و گفت:

- نگفتی ...

رفتم دنده دو و گفتم:

- فکر می کنی این خیابون می رسه به کجا؟

- دانشگاه ...

- دقیقا ...

- ایول ... می ری دانشگاه؟

اوهوم ...

- پس هم دانشگاهی هستیم ... خوش شانسی به این می

گن ...

... پسر بامزه ای بود ... از سر و وضعش هم مشخص

بود بچه مایه داره ... آرسن می فهمید منو می کشت! از

قیافه آرسن خنده ام گرفت ... پسره سریع گفت :

- به چی خندیدی؟

- هیچی ...یاد یه جوک افتادم ...

- بگو منم بخندم ...

- نمی شه ... می دونی که ...

نمی دونم پیش خودش چه فکری کرد که غش غش خندید

و گفت:

- ای ... راستی من رامینم ... اسم تو چیه؟

زل زدم بهش ... رامین! همه حواسم رفته بود به اون ...

اصال متوجه جلوم نبودم ... خواستم دهن باز کنم اسممو

بگم که صدای داد اون با برخورد شدید ماشین با یه شی

همزمان شد ... با ترس به جلو خیره شدم ... زیر لب

نالیدم:

- اوه اوه ... ماشین یارو داغون شد! آخه تو این وسط

چی کار داشتی؟ رامین از ماشین کناری داد زد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792