با مادر شوهر و جاریم تو یه ساختمون زندگی میکردیم و منو مادرشوهرم باهم بحثمون شد و ایشون گفت از خونه ی ما برید...(تو تایپیکای قبلی گفتم چرا)
ما بسختی یه خونه رهن کردیم و بعد چند ماه مادرشوهرم آشتی کردیم ولی نگفت برگردین...
منم بخاطر شوهرم بخشیدمش.
اتفاقی متوجه شدم جاریم تو اون قضایا خیلی پشت سرم حرف زده و به خانوادم توهین کرده باعث خراب تر شدن قضیه شده( داستانش خیلی خیلی مفصله)
حالا زایمانش نزدیکه اصلا دلم نمیخواد برم...
میشه نظر بدین؟
وقتی دلت نمیخواد،نرو
مثل مهمون برو نیم ساعت بشین بعد پاشو هرچقدر اصرار کردنم نمون
با شوهرم هماهنگ باش
ولش کن گذشت کن مثل اون نشو... تو چرخه کینهورزی وانتقام نیفت
برو تو بزرگی کن نری بیشتر پشتت اراجیف میبافه
من باشم نمیرم
اصلااا نرو
به گوش برادر شوهرتم برسون که چرا ازشون دلخوری
نمیدونم چی بگم
برو ولی محلش نده
یا کلا بعدش سرسنیگن شو
خودتو خراب نکن هیچوقت
میتونیبریولی سرسنگین باشی فقط به نوزادشون توجه کنی
نمیخواد بری
یه تبریک تلفنی بهش بگو😒
