رفته بودم از مرکز شهر سبزیجات بخرم برگشتنی تاکسی پیدا نمیشد سوار شخصی شدم
یه مرد مسن بود
یه کم حرف زد راجع به نذری و عید غدیر و اینا
بعد یه ماشین عروس رد شد از کنارمون
برگشت به من گفت تو ازدواج کردی؟؟
منم خیلی محترمانه گفتم به شما ارتباطي ندارد
انقدر عصبانی شد گفت من خودم زن دارم 60سالمه چرا به شخصیت من توهین کردی
منم گفتم شما به عنوان همشهری عزیزی، اما من از این سوالات خوشم نمیاد ضمن اینکه شما رو نمیشناسم
اینو که گفتم ترمز زد گفت پیاده شو خوش اومدی
منم آدم بی زبونی نیستم اما چون اعصابم ضعیفه وقتی عصبانی میشم میام خونه مريض میشم بحث نکردم و پیاده شدم
با کلی وسایل سنگین دوباره وایسادم ماشین گرفتم
فقط یه مسیر کوتاه بود من مسیر کوتاهو با اسنپ نمیرم ولی کاش اینم اسنپ میگرفتم اینطور نمیشد