وطن آنجاست که انسان نهراسد ز کسی
وطن آنجاست که سجاده ی دل
پهن چون سفره ی هفت سین خداست
وطن آنجاست که امید به ماندن سبز است
وطن آنجاست که امنیت ما جاده ی تاختن اهل مجوز نشود
وطن آنجاست که احساس غریبی نکنیم
وطن آنجاست که حرمت بگذارند به اندیشه ی ما
وطن آنجاست که فرزندانش غصه ی یافتن تکه نانی نخورند
وطن آنجاست که از مرگ سخن کم باشد
به قضا و قدر ربط نگردد همه بدبختی ما
وطن آنجاست که انسان بت انسان نشود
دست خود پیش نیارد که یکی بوسه زند
وطن آنجاست که غالب نشود رنگ سیاهی بر ما
وطن آنجاست که آرام بگیرد دل ما
وطن آری آنجاست........