امشب خواستیم بریم بیرون
قبل رفتن بش گفت عزیزم تو ازامشب تا فردا شب نیستی منم هنش تنهام کاش لااقل بعضی وقتا خواهرت بیاد سربزنه گفت مگه خواهرم علافه
اونوقت به من نیگه باید هفته ایی ۲بار به خونوادم سربزنی
بش گفتم خوب دوست دارم ارتباط بین ما باشه اون نثل خواهر منه من یه بار برم خودش یه بار بیاد ....ولی اینارو وقتی شام بیرون خوردیم گفتم بعدش هم داد وبیداد راه انداخت و چیکارم کرد وکلللی سرم داد زد توماشین وفحشم داد منم همش سکوت واصرار میکردم خوب بشیم
ولی ..اومدم خونه گریه کردیم خواست بره بش گفتم بیا بالبخند اونم لبخند زد ولی دلم خیلی شکسته ازش