همسرم رو میگم
باهم از ۴شنبه بحثمونه توی تاپیک قبل گفتم علت رو
الان از اون روز قهره تا امروز که باز تلفنی بحثمون د شد شمارموبلاککرد
الان زنگ زده ب مامانم همه چیرو بگه اینکه دخترت توقعش بالایت ازمن میافرت خاسته منو مقایسه میکنه با بقیه میگه باید پیشرفت کنیم میگه باید پولدار شیم با حرفای قبل از ازدواجش عوض شده اونموقع میگفت من با هیچی کنار میام ولی الان یه چیزای دیگه میگه
ا☹️☹️ اره من تغییر کردم اره زندگی بقیه رو میبینم دلم میسوزه به حال خودم میبینم که چجوری همسرای بقیه با دلشون بالا میرن هرچی میخان براضون فراهم میکنن سختی میکشن
تلاش میکنن بخاطر خانوادشون
زناشون نه کار میکنن نه توی خونه ، خونه داری میکنن فقط پول خرج میکنن احترامشونم سرجاشونه
ولی من چی باید کار کنم خودم خرجمو بدم نه که همسرم کار نکنه ولی تا دلم یه چیزی میخاد محکوم میشم به پرتوقعی به اینکه تو قبلا اینارو نمیخاستی الان نباید بخای
من چیزی نخاستم گفتم ماهم پیشرفت کنیم توام برای من هرکاری بکن هرچند کوچیک میبینی دلم مسافرت میخاد ببر چرا اینا میشه توقع زیادی چرا واقعا