امروز میخواست برام خواستگار بیاد بابام زنگ زده بود خونه که من نمیتونم تا عصر بیام خودتون میوه بگیرید؛داداشمم تو راه ما رو دید پول داد ۷۰ تومن گفت بابا نماد خودتون بگیرید
از اون طرف خواهرم داشت از سرکار میومد ما رو دید گفت ۷۰ تومن کمه بیا کارت منو بگیر اگر پول کم اومد بردار
خلاصه سرتونو بدرد نیارم چند قلم میوه اونم دونه ای اندازه ای که ظرف میوه پر بشه شد ۱۲۴ هزار تومن
حالا منم چند وقته چون تابستونا حقوق ندارم بی پولم وگرنه من خیلی همیشه پول داشتم و به خواهر و برادرمم کمک کردم
خلاصه اول که اومدیم خونه بابام دیشب کباب گرفته بود من و اون خودهرم که پول داد نخورده بودیم برای ظهر می خواستیم بخوریم؛ولی خواهر کوچیکم دیشب خورده بود منم چنتا گوجه برداشتم که سرخ کنم که با دوتا کباب سه نفری بخوریم اون خواهرم که پول بهم قرض داده بود گفت فائزه که دیشب دوتا کبابشو خورده براچی ما بدیم؛منم گفتم حالا سه تایی یه چیزی میخوریم؛اون خواهر کوچیکمم که اسمش فائزه هس شنید هیچی نگفت و رفت برای خودش کره و پنیر آورد که بخوره،من ولی اصرار کردم گفتم باید بخوری زیاده نصف کبابمو بهش دادم؛این خواهرمم که پول داد اسمش سمیرا هست یکم از کبابش کند گفت بیا بخور ولی فائزه گفت نه سیرم همینم به زور دارم میخورم
منم چون از باشگاه اومده بودم و میخواستم خونه رو تمیز کنم برم حموم و عرقی بودم گفتم باز لباس برندارم کثیف کنم آب و پودر لباسشویی و برق اسراف بشه همینطوری با نیم تنه نشستم سر سفره که زود بخورم و کارا رو بکنم که سمیرا گفت این چه طرز لباس پوشیدنه؛همینطوری میگردی که فائزه از تو الگو برداری میکنه؛بعد فائزه گفت مگه چیکار کردم؟
ما دوتا مانتویی هستیم و اون چادریه؛البته چادری که چه عرض کنم تا موقعی که لاغر بود لباسایی می پوشید که بیا و ببین الان که شده ۸۰ کیلو و چاق و گرد شده چادری شده؛البته هرجا دوست داره می پوشه هرجا دوست داره درمیاره
هفته پیش تولد جاریش بود برای اینکه لج اونا رو در بیاره با چادر مشکی رفته و نشسته کل مراسم رو و اصلا چادر رو در نیاورده در صورتیکه که چند روز قبلش سالگرد ازدواج خودش بود با مانتو و آرایش کامل رفتن تو کافی شاپ عکاسی کردن؛شوهرشو و مادرشوهرش که فهمیدن با اینکارش که چادرشو در نمیاره میخواد به جاریش بفهمونه ناراحته بهش گفته بودن که چادرتو در بیار بیا عکس بگیر و اونم نرفته بود و خلاصه یک عالمم پست و استوری گذاشته بود که حجاب من انتخاب منه چرا به من میگین چی بپوشم و ساده بدست نیاوردم حجابو
مث گاو نه من شیر میمونه؛خوبی و بدیش معلوم نیست؛منم ظهری گفتم بهش مث تو خوبه قبل ازدواجت دم در چادر می پوشیدی میرفتی سر قرار در میاوردی چادرتو؟(قبل از ازدواج چندتا دوس پسر داشت در صورتیکه من با همین تیپم که بقول اون گناه داره تو فکر این چیزا نیستم زیاد)
نفرینشم کردم گفتم الهی خیر نبینی انقد تو و مامان منو اذیت میکنین؛تاپیک های قبلیمو بخونین متوجه میشین؛بعد گفت من مگه چی گفتم
الانم میاد انگار نه انگار که انقد اعصاب منو خورد میکنه میشینه به حرف زدن کلا رو اعصاب منه فقط