دیروز رفتم آشغالا رو ببرم بیرون(روستا هستیم)
کنار خونمون یه زمین بزرگ هست که خونه نساختن
یه درخت هم هست که تو ابراهه ی بزرگیه
دیروز صب دیدم یه الاغ با کره اش اونجان
فور کردم پناه اورده اینجا چون اذیتش کردن
امروز به دختر خالم که اومده بود خونم گفتم برو ببین عنبر نسا جا نزاشته الاغ
وقتی رفت گفت این زبون بسته دو که به درخت بستن
خیلی ناراحت شدم از دیروز نه ابی نه غذایی
خلاصه رفتیم ولش کردیم که بره(با ترس و لزر که یه وقت لگد نزنه)
طفلی تکون نخورد دیدیم باز دوپاشو بستن که نتونه بدوه😔
باز رفتیم با سختی تنابه دو بریدیم سریع با بچش رفتن
چقدر بعضیا بی رحم هستن😥