مادرم هر روز زتگ میزنه به زنداداشام به خواهرزاده هاش به برادر زادهاش
ولی یه زنگ به من نمیزنه
میترسه یه وقت برم خونشون
پست فطرت تر از مادرم من تو دنیا نیست
زایمان کردم یه دقیقه نیومد پیشم
همراهای مریضای دیگه ازم مراقبت میکردن بیشتر کارامو خودم میکردم
دلسوز همه هست بجز منپاز کوچیکیم که قرص اعصاب های قوی میخورد فقط خواب بود
هزارتا بلا سرم اومد اون زمان بخاطرش الان فقط میخواد نابود شدن زندگی منو ببینه
خونم داره سرم خراب میشه
بخدا عکس سقف خونمو بدم میگین این چیه همه ترک ترک
بهم میگه نمیخواد از اینجا پاشی خوبه همینجا بشین
چرااااا
چون میترسه بهش بگم مادر بهم پول بده
بخداوندی حدا اگه تا حالا بهش گفته باشم مامان یه تومن بهم بده
این ترس تو جونشه
مادرشوهرمو میبینم مادرای آشنا و دوستا رو میبینم
میگم اگه اونا مادرن این چیه پس
یه روز لوله خونم ترکیده بود رفتم خونشون
میخواستم دو روز بمونم تا لوله کشی درت بشه
شبش که خوابیدیم
صبح بلند شدیم الکی بهانه گرفت دخترت چرا انقدر کارتون میبینه
چرا اومدی اینجا میرفتی خونه پادر شوهرت
از خونه بیرونم کرد
برگشتم همینجوری تو خونه لوله ترکیده موندم
مثل روز برام روشنه پولاشو پسراش وقتی نوش کردن اونقت یقه منو نیگیره زمان پیری و کوریش
یک دقیقه هم نگهش تحملش نمیکنم تو کثافت خودش باید بلوله