خوبم استرسم ندارم کتاب رو هم تا اونجا ک تونستم خوندم با بابامم حرف زدم گفت آوردی ک عالی نیوردی فدا سرت ولی یه حاله عجیبی رو هم دارم که نمیتونم توصیفش کنم
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم/مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم/طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری/غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
خوبم استرسم ندارم کتاب رو هم تا اونجا ک تونستم خوندم با بابامم حرف زدم گفت آوردی ک عالی نیوردی فدا س ...
به خاطر این آخری میگم نامعلوم
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم/مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم/طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری/غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم