من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم " من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
در زندگی یاد گرفتم: با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند😏با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند🙄از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود😏و تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم🙄و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم:۱-به همه نمیتوانم کمک کنم۲-همه چیز را نمیتوانم عوض کنم۳-همه من را دوست نخواهند داشت(فدای سرم😊)