تو بین این درگیریا و تو عقد گاهی کتکمم میزد یبار گلومو به قصد کشت فشار داد الکی الکی و من دلیل کاراشو نمیدونستم
یه خاله بزرگتر داشت که انگار دختر خاله بابامم میشه ایشون تو همه مراسمات ما بودن وقتی من ازش گله میکردم میفگت خوب میشه درست میشه عیبنداره منم سنم کم بود مث یه رباطی بودم کع تو گوشم میخوندن با پیشنهاد این خاله خان باجیا توی عقد عروسی کردم تا مثلااااا بهتر بشه و میخمو بکوبم ینی یه ادم باسواد دورم نبود بگه اخه بچه جون کدوم ادمی بااین رفتارو اخلاق توی عقد میخاد بعد عزوسی ادم بشه