عزیزم بذار اینم برات بگم
من سال اول دانشگاهم با یه دختره دوست شدم که پدر و مادرش پزشک بودن خودشم داروسازی میخوند خوشگل خوش هیکل
این دختر عاشق یه پسری شد که برق شریف میخوند ... اون موقع من بهش گفتم از این پسر برات نون و آب در نمیاد ... هیچ وقت یادم نمیره شب ساعت دو پیام داد به فحش کشید منو آخرشم گفت تو چون حسودیت میشه میخوای نذاری من به عشقم برسم ... اون شب من واقعا از فحشا و نفرینایی که کرد ناراحت شدم و سپردمش به خدا و خواستم اگه روزی پشیمون شد سعادت عذرخواهی از منو پیدانکنه و نیاد پیشم چون میدونستم اگه بیاد میبخشمش.
الان بعد از دوسال از یکی از دوستای مشترکمون خبرشو گرفتم گفت مهتاب دو سال پیش با همون پسره خواست ازدواج کنه پدر مادر پسره نذاشتن به جاش صیغشون کردن بعد دوسال نه تنها راضی نشدن ازدواج کنه که حتی پسره میخواد از دختره جدا بشه بره با دختر دوست مامانش ازدواج کنه ... اونم عقد دائم!
بعدم عکس دختره رو نشونم داد دیدم در برابر زیبایی اون دوستم هیچه صفره اصلا
بعد از یه مدتم دوست مشترکمون گفت مهتاب شمارتو میخواد بهش بدم؟ گفتم نه نمیخوام یه کلمه باهاش حرف بزنم
اسی عکس نمیزاری؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
21 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
